Monday, January 15, 2007

مطالب شما

فرهنگ سازی
؟ از تهران
من نميدانم ديگر چه گونه بايد فرهنگ سازي کنند تا مقبول طبع لطيف شما بيفتد در زير لواي جمهوري اسلامي ايران از هفت سالگي که به مدرسه ميرويم هر روز صبح بعد از تلاوت آياتي چند از کلام الله مجيد ،بايد توي صف بايستيم و منتظر باشيم تا مدير يا ناظم چند دقيقه اي از انقلاب و اهداف انقلاب و سران انقلاب تعريف و تمجيد کنند و ما هم سر تصديق تکان بدهيم و براي طول عمر حضرات صلوات بفرستيم و از خداي منان تقاضا کنيم علو درجات را براي کساني که اين تحفه بي بديل را براي ما به يادگار گذاشته اند ، ازکلاس سوم دبستان به بعد هم با اضافه شدن درس ديني و اجتماعي و تاريخ به باقي دروس سعي بر هرزنرفتن افکار مان داشتند ، در درس ديني که از همان آغاز بعد از اثبات خدا وپيامبرو امامان به اثبات حقانيت جمهوري اسلامي مي پردازند تا به همگان ياد بدهند که حداقل چگونه نيندیشند و کار را به مذهب واگذارند و در کارهاي بزرگ تران دخالت نکنند و به عبارتي پا توي کفش بزرگ تر از خودشان نکنند وکتاب اجتماعي هم که سرگذشت خانواده اي را تعريف ميکرد که پدر سرکار ميرود و مادر به کارهاي منزل ميپردازد و بچه ها سرشان به درسشان گرم است ويک روز عزم سفر ميکنند و به تهران ميايند و در نماز جمعه شرکت ميکنند و تکبير ميگويند و خدارا بخاطر داشتن چنين حکام صالحي سپاسگذارند و در درس تاريخ تا آنجا که من بخاطر دارم در هر پايه يک بخشي به نام انقلاب اسلامي (يا نامي مشابه) بود که چگونگي پيروزي مردم را بر شاه ظالم و مزدور به تصوير مي کشيد (البته قابل ذکر است که آن وقايع ،و گروه هايي که در انقلاب شرکت داشتند ولي از کتب تاريخ حذف شده اند يا آنقدر تاثير گذار نبوده اند که نامي از آنها آورده شود يا صلاح نبوده که ما نامي از آنها بدانيم که يقينن صلاح مارا خسروان بهتردانند).اين روند تا سال چهارم دبيرستان ادامه دارد و اگر خدايي نا کرده کسي فريب شيطان را خورد و حرفي زد که خوش آيند سران نظام نبود(مثلا از همان وقايع يا گروه هايي که صلاح نيست حرفي درموردشان زده شود) اول با دعوت از اولياي آن مجرم خدا نشناس وبا تنبيه بدني وبا اخراج موقت سعي بر تعليم و تربيت درست او ميکنندو آرزو ميکنند که خداوند رحمان از سر تقصيرات او در گذرد و او را به صراط مستقيم که بدون تردييد همان صراط جمهوري اسلامي است رهنمون سازد ،و اگر بر اين موضوع پاي فشاري کرد يقينن کارش با کرام الکاتبين است و بايد به دست برادران با ايمان و خدا جوي حراست آموزش و پرورش تربيت شود و اگر بازهم افاقه نکرد او را به خيرو اينان را به سلامت ميتواند قيد تحصيل را بزند که خدايي نکرده يک موجود مزدور بيگانگان(که حالا بنا برفض هم در دامان انقلاب پرورش يافته باشد ونامش علي يا محمد ياسجاد يا...هم باشد ) به درجات عالي علمي نرسد که بعدها براي امت شهيد پرور دچار دردسر نشود و به آقايان نگويد بالاي چشمتان ابروست و خود را باعده ديگر به قعر جهنم نبردوگيريم کسي از تمام اينها جان سالم بدر برد و به قول دوستان زيرآبي رفت، کسي هم نتوانست مچ او را بگيرد . تازه اول راه هست اگر پول داشته باشد يا به عبارت بهتر بچه پول دار باشد که هيچ ، ميتواند در يکي از اين دانشگاه هايي که به يمن وجود مبارک جمهوري اسلامي تاسيس شده اند (دانشگاه آزاد اسلامي ، دانشگاه علمي کاربردي، دانشگاه پيام نور، دانشگاه شبانه و...) برود و پول پدرش را بدهد تا سردمداران عادل خرج اسلام و مسلمين کنند و او هم به مدرکش برسد همه چيز به خوبي و خوشي تمام شود ولي اگر بنا بر فرض محال کسي بود که پولي براي اينکه بدهد تا سران نظام ازبي پولي رنج نبرند نداشت (که خدارا شکر ما از اين دسته فيرو فقرا درجمهوري اسلامي نداريم) بايد پشت کنکور بنشيندو درس بخواند بازهم به قول معروف خر بيارد و خربزه بار کند واميد داشته باشد که در اين دوسال (دوسال مهلتي که حکومت از اخذ مدرک پيش دانشگاهي تا اعزام به سربازی براي شرکت در کنکور مقرر کرده است )به دليل اينکه از خانوادهاي شهدا و جانبازان و پاسداران و بسيجيان نيست شايد سهمي هم به او برسد که بتواند ادامه تحصيل بدهد و بعدها گليم خودرا از آب بيرون بکشد و اگر مهلت دو سال تمام شد و نتوانست راهي دانشگاه شود بايد به خدمت مقدس سربازي برود که هم ديني که جمهوري اسلامي بر گردن او دارد ادا شده باشد و هم دوسال ديگر توي سرش بزنند تا بفهمد دنيا دست کيست و صراط مستقيم کدام است حالا بر فرض اينکه توانست در طي آن دوسال يا بعد از پايان خدمت مقدس سربازي به دانشگاه برود (چه آزاد چه غيرآزاد فرقي نميکند) آنجاهم بايد حواسش راجمع کند که پا را فراتراز گليمش ننهد به اين خيال باطل که دانشگاه بي صحاب است و از برادران خداشناس بسيجي و حراست و ... خاليست که صدالبته اين گونه نيست و آنجاهم اگر کسي قصد فريب مردم را داشته باشد و از روي خريت و ناداني حرفي بزند که به جاي کسي بر بخورد جدا از مجازاتي که درآن دنيا علماي اسلام برايش در نظر گرفته اند در اين دنيا نيز به غيراز حبس و جريمه نقدي و... بايد تحصيل را کنار بگذاردو به فکر راه ديگري براي ادامه زندگي باشد جدا از اين مسيري که اکثر جوانان اين مرزوبوم بايد طي کنند و به اجبار به آن تن داده اند حکومت بي کار ننشسته و در حال گسترش فرهنگ ناب جمهوري اسلامي است براي مثالدر خارج از محيط تحصيلي هم برادران از جان گذشته نيروي انتظامي با نهايت دقت دررايت ادب وتربيت و حس وظيفه شناسي و احترام به شهروندان سعي در ترويج درست اين فرهنگ ناب دارندشما در هر زمان از شبانه روز که تلويزيون را روشن کنيد اين يار دوازدهم تيم ملي و گسترده ترين و پرمخاطب ترين رسانه ملي از هشت شبکه اي که در زير عنايات حکومت در حال انجام تکليف شرعي وملي خود هستند حداقل چهار شبکه چهره نوراني و مقدس و خندان روحانيان مبارزي را نشان ميدهد که دربرنامه هاي خانه و خانواده شرکت ميکنند تا به مشکلات زنان و مردان و کودکان بپردازند وبراي ملت غيور!!! ايران احکام شرع را توضيح ميدهند که اگر به حج مشرف شديد اول کدام پايتان را بايد در خانه خدا بگذاريد و چگونه خلاف جهت عقربه هاي ساعت بچرخيدو باکدام دست سنگ برداريدو با کدامدست پرتاب کنيد و در زمان پرتاب سنگ چه زکري بخوانيدو.... از اين دست مشکلات شرعي مردم را برطرف ميکنند از آن هشت شبکه چهار شبکه ديگر مي ماند که :اولي: سخنراني علامه ازقدي هست و دومي: يکي از سريال هاي سفارشي که با داستاني احمقانه و همه فهم در منقبت و منزلت جمهوري اسلامي و مذلت و مضررت شيطان بزرگ آمريکاي خون خوار ساخته شده است را نشان ميدهد و سومي :هم درحال پخش اخباريست که قبلا از فيلتر حکومت رد شده باشد تا احينا ضرري براي شنوندگان نداشته باشد چهارمي: هم که اگر نبود به نظر اين بنده حقير بهتر بود يا درحال نشان دادن پخش زنده فوتبال است يا در حال نشان دادن مسخره بازي عده اي بازيگروبرنامه هاي از اين دست طنزاز اينها که بگذريم يک ماهواره ميماند و يک روزنامه و مجله و يک اينترنت که راديو هم به سنت پسر خلفش عمل مي کندماهواره که با برنامه هاي بسيار پر محتوي تر از صداو سيماي جمهوري اسلامي مدام چند آدم بسيار آگاه که درد ملت ميخورند و غم دوران مي آشامند را نشان ميدهد که پشت ميزي نشسته اند و تحليل هاي سياسي و نظريه هاي اجتماعي ميدهند که خدا عمرشان بدهد باعث خنديدن مردمندروزنامه ها و مجله ها که به دو گروه تقصيم مي شوند روزنامه هايي که دررسيدن به اهداف مقدس جمهوري اسلامي تلاش ميکنند و روزنامه هايي که به اصطلاح چوب لاي چرخ اين حرکت ميگذارندو قصد تخريب اذهان عمومي را دارند که بعداز جريان قتل هاي زنجيره اي و هجدهم تير و دادگاه مطبوعات و... جيکشان در نمي آيد و مدير مسولان و سردبيران اين دست روزنامه ها معمولا آب گرم را به آب خنک ترجيح مي دهند !!وتنها مي ماند اينترنت که آنهم خدارا شکر با سيستم فيلترينگ و گرفتن چند وبلاگ نويس تا به امروز مهار شده است من در عجبم که اين "بابا طاهرعريان" فکر امروز را نمي کرد که لقبي ديگر براي خود انتخاب کند تا مشمول فيلترينگ ساختارمند جمهوري اسلامي نشود از شما چه پنهان که احتمال اين هم ميرود که باباطاهر هم يکي از عناصر آمريکاي بوده که قصد داشته فرهنگ برهنگي وعرياني را در جامعه رواج دهدودر آخر بايد به اين امر اشاره کرد که کوتاهي از حکومت نيست ، جمهوري اسلامي پس از اينهمه تلاش براي فرهنگ سازي وساخت فرهنگ مردم هنوز هم شاهد بي بندوباري و فرار از فرهنگ ناب جمهوري اسلامي است حال شما فکر نميکنيد که حق داردبعد از این همه اقدامات زناني را که قصد فرار از اين فرهنگ را دارند با چماق سرجايشان بنشاند و چادر به سر آنها بکشد !!!!؟؟؟
مسئله "حقوق زنان در جامعه" در گياه پنداري‌ (آريائيسم
نويسنده: علي آريا
از: تهران

مقدمه
پيرامون بحث زنان و حقوق آنان در جامعه ايران، با توجه به موضوعات مطرح شده اينجانب بر اين عقيده هستم كه ابتدا بايد مسئله برابري زن و مرد مورد بررسي قرار گيرد تا در ادامه پيوندي به مسئله حجاب و جبر رعايت آن در جامعه زد. البته در مكتب گياه پنداري بحث هاي گوناگوني در مورد زنان و حقوق آنان وجود دارد، كه بيان تمام آنها در اين مطلب نمي گنجد

برابري زن و مرد " از ديدگاه طبيعت گرايي (گياه پنداري

اعتقاد ما بر اين است كه برابري زن و مرد امري فاقد ماهيت حقیقی است. به عبارت ديگر چنين امري امكان پذير نمي باشد. گياه پنداري در اكثر موارد به اصول انكار ناپذير اشاره دارد. از جمله اينكه يك مطلق مذكر و يك مطلق مونث با ماهيت متفاوت از نظر فيزيك بدني و احساسات وجود دارد. اين دو مطلق طي ساليان دراز براي تمام جوامع شناخته شده بوده است و انكار آن محال. در جوامع نيز بر همين اساس در كنار ماهيت متفاوت اين دو مطلق، حقوق متفاوتي براي آنان وضع شده است. تا اينجا هيچ شك و ترديدي وجود نداشت

اما زماني كه يك مطلق بخواهد تغيير ماهيت دهد يا حقوق خود را برابر حقوق مطلق ديگر كند. وجه اشتراكي با مطلق ديگر پيدا مي كند و اين در هر ديدگاهي امري محال است. چر اكه اصول مطلق در كنار يكديگر هستند اما اشتراك ندارند. شايد بهتر باشد بحث فلسفی را كنار گذاشته و به مثال روي آوريم

يك مثال تغيير ماهيت
اگر يك مطلق(مذكر) با تغيير ماهيت فيزيك بدن خود را در اين معقوله برابر با مطلق ديگر(مونث) نمايد، لزوماً احساسات خود را تغيير خواهد داد و همچنين جامعه ديگر حقوق مطلق جديد را به وي خواهد داد و حقوق قبل خود را نخواهد داشت. بنابراين ديديم كه ديگر هيچ نشاني از مطلق اول در وي نخواهد ماند

به علت وابسته بودن اگر ما عكس اين عمل را انجام دهيم هر معلول در مثال بالا خود علت مثال زير خواهد بود

يك مثال در مورد برابري حقوق
اگر حقوق يك مطلق(مونث) با حقوق مطلق ديگر(مذكر) برابر باشد، آنگاه طبق نتيجه اي كه از مثال بالا گرفتيم لزوماً بايد تمام و كمال تبديل به مطلق ديگر(مذكر) شود

به عبارت ساده دو ماهيت مجزا نقطه اشتراك نخواهند داشت و اين تلاش بيهوده است كه نقطه اشتراك بين اين دو ايجاد كنيم. چرا كه هر نقطه تنها به يك مطلق تعلق دارد و مطلق ديگر فاقد آن است
اما اين به معناي ظلم و ستم بر زنان نمي باشد. لازم است متذكر شوم كه " تفاوت دو ماهيت لزوماً به معناي برتري يكي از آنها بر ديگري نيست". هيچ گاه به رنگ ها نمي توان امتياز داد. هرچند از يك جنس هستند اما داراي ماهيت بصري متفاوت هستند. اين تفاوت دليل برتري نمي باشد

در مورد زنان و مردان هم اين موضوع صادق است. "زن و مرد هر دو انسان و از يك جنس هستند اما با ماهيت متفاوت و حقوق متفاوت، البته اين تفاوت نبايد دليل بر برتري شود". اصل مطرح شدن برابري حقوق زن و مرد به علت تحريف اين اصل توسط بشريت بوده است. چرا كه اين تفاوت در برخي جوامع به عنوان برتري معنا شد و عملاً تفاوت حقوق موجب گشت كه حقوق زنان در مواردي ضايع گردد. اما اين امر نبايد باعث شود كه ما در راه اصلاح اين نقض قانون طبيعي، خود مجداداً به نقض آن به شكل ديگري بپردازيم. ما بايد سعي كنيم حقوق زنان را براي آنان باز پس گيريم و از پايمال شدن آن جلو گيري كنيم، اما بيان برابري حقوق زن و مرد تنها يك شعار است كه با تحليل هاي بالا ديديم عملاً محال است و موجب انحراف مسير اصلي حركت اصلاح گر خواهد شد
البته در اينجا بنده به اختصار به بيان اصول گياه پنداري پرداختم. دوستان سوالات ديدگاه هاي خود را پيرامون اين مطلب مطرح نمايند؛ بنده پاسخ به سوالات مربوط به اين مطلب را به همراه تحليل مسئله "جبر حفظ حجاب" به زودي در دسترس دوستان قرار خواهم داد
زنان از زبان زنان
سالها ماندن زير اون فشار جمهوري اسلامي، تو زندان! حالا آمدي بيرون... تمام اين سالهايي که هيچ نوع ارتباط جنسي نداشتي، مثل فنر رو هم تا شده! ... من حالا مي خوام به عنوان يکي از اولين زنها اينو بگم: شدت احساس جنسي وحشتناک بود
شهرنوش پارسي‌پور در گفتگو با سهيلا وحدتي
اشاره: آنچه می‌خوانيد بخشي از يک مصاحبه نسبتا طولاني با خانم شهرنوش پارسي پور است


اگه اجازه داشته باشم، در مورد بيماري رواني تون ممکنه بپرسم که از کي شروع شد؟ و چه تاثيري داشت روي ديد شما و نگاه شما که بطور ابژکتيو نگاهش کنید؟ البته اضافه کنم که وجهه ای از شخصیت شما که برای من بسیار جالبه این است که به راحتی از بیماری روانی تون صحبت می کنید. معمولا آدم مسائلی از این دست رو توي خودش نگه ميداره، يعني روحيه و رابطه ها و بيماري ها و ... همه مي ريزه روي هم، مثل يه بقچه اي که گره خورده و نميشه باز کرد! ولي شخصيت شما سر جای خود هست و اين زايده ها هم در کنارش هست، و خجالتي هم در کار نيست. حتما ميگم. ببين، بعضي از مردم هنرپيشه هستند. کار هنرپیشه ها اینه که ميرن روي صحنه و اون سلسله مشکلات اجتماعي رو که مردم دارن، نمايش ميدن. مردمي که در زندگي مشکلات دارن، اما در باره اين مشکلات نمي تونن صحبت کنند، ميرن فيلم مي بينند يا تئاتر مي بينند، و به این ترتیب با مشکلاتشون برخورد مي کنند. من يادمه اينجا کلاس قصه نويسي داشتم. به بچه ها گفتم شما يه قصه درباره يه دزد بنويسين. يکي دزدي ميکنه، سعي کنين حالتشو نشون بدين. يکي از بچه ها قصه خيلي جالبي نوشت درباره دزدی در فروشگاه، البته از زبان اول شخص مفرد، يعني "من" رفتم تو فروشگاه و ... خيلي زيبا نوشته بود. قصه به این ترتیب بود که يه دامن دزديده، برچسب اش رو باز کرده، و خلاصه يه سری کارهايي کرده... وقتی که مي خواستيم اين کتاب مجموعه قصه های بچه ها رو چاپ کنيم، گفتم:"ببين، اون قصه ات رو بده در این کتاب چاپ کنیم، خيلي قشنگه." گفت:"من نميدم." گفتم:" چرا؟" گفت:" پدرو مادرم اگه بخونن، فکر مي کنن دزده منم! خوب من دلم نمي خواد اين اتفاق بيفته." در حالي که ایشان دزد نبود. اين قصه رو فقط تخيلي نوشته بود. پس اين آدم جرات نداشت استعدادش رو نشون بده، يعني هنرپيشه نبود. خوب هنرپيشه ها اين استعداد رو دارن که در نقش هاي جنده، دزد، جاني، قاتل، و هر چي که فکرکني، بازي مي کنن و مشکلات اجتماعي و غيره و غيره و غيره رو نشون مي دهند. مردماني که اين مشکلات رو دارن ميرن اونها رو نگاه ميکنند، آرامش پيدا مي کنند. يعني ديگه مجبور نيستن آشکارا به همه اعلان کنند که اين کاره ان، بلکه دوست دارن پنهان کنند. من به عنوان نويسنده فکر مي کنم نويسندگان هم همين نقش رو دارن. يعني نويسنده هم کسي است که بايد به ناخودآگاه و خودآگاه افراد نفوذ کنه و اون چيزهايي روکه پنهان مي کنن، و گاه ميدونن که پنهان مي کنن، کشف کنه و بیرون بریزه. البته نویسنده در مورد خودش هم همین کارو انجام میده. مثلا، فرض کنيد من هيچي در باره خودم نگم ولي شما رو در اين داستانم کاراکتر قرار بدم، بعد تمام فيهاخالدون ات رو همونجور که فکر مي کنم، بريزم بيرون و شما رو دچار يه حالت رعب و وحشت کنم. در اين حالت من سياستمدارم. سياستمدارها هم اين حس بزرگ رو دارن که دور و وري ها رو مي شناسن هرکسي در واقع که هست. اصولا حالت جامعه رو مي شناسن. بعد به اون نقطه هایی که ميدونن طرف رو به زانو در میاره، اگر امکانش رو داشته باشن، فشار مي آورند! بعد طرفدار پيدا ميکنن. يعني يه دفعه منجي همجنس بازها مي شن. يه دفعه ناجي فاحشه ها ميشن. درحاليکه واقعيت اينجور نيست، ها! فقط اين عده رو به استخدام ميگيرن تا ازشون سوءاستفاده هاي بعدي رو بکنن. و اينجا هم از سياستمدارهاي درست حرف نمي زنم، بطور کلي اين مجموعه پستي که ما رو دوره کرده و داريم نگاهشون مي کنيم. ولي به نظر من اگر من نويسنده قراره مثلا شما رو نگاه کنم و در اثرم لخت کنم، اول بايد من خودم لخت بشم. اول خود من تمام اشکالاتم رو نشون بدم: دنگ، دنگ، دنگ، دنگ،دنگ! از اين مرحله به بعد، شروع کنم آدم ها رو لخت کردن. نه به قصد خنديدن قاه، قاه، قاه، قاه! يا به قصد به اصطلاح کوچک کردن، يا به قصد سوار شدن بر اين مجموعه، بلکه به اين دليل که اين مشکلات اجتماعي نشون داده بشه. توجه ميکنيد چي ميخوام بگم، اون مشکلات اجتماعي بايد مطرح بشه! چون نقش نويسنده چيه؟ که مشکلات اجتماعي رو مطرح کنه. بنابراين من از خودم هيچ چيز رو پنهان نمي کنم. چيزهاي پنهاني در زندگي منه، ولي هميشه در باره ارتباط و رابطه من با ديگري. چون من ديگري هم نيستم، بنابراين درباره اش حرف نمي زنم. من دوست ندارم يه جمله اي بگم که فلان شخص، ايکس
(x)
، اگه بخونه، بلرزه! يعني فکر کنه من دارم در باره او افشاگري ميکنم. اما در مورد خودم افشاگري مي کنم. دوم، درباره بيماري رواني. يه دوست پزشکي دارم که خيلي دوستش دارم، دکتر يوسف جفرودي که ما بهش ميگيم بيژن زماني که من براي اولين بار مريض شدم، و حالم بعدا خراب شد، بيژن گفت: " ببين، يکي بيماري زخم معده داره، يکي سرطان ريه داره، يکي سرطان مغز داره، يکي سل فلان داره، يکي پارکينسون داره، يکي دچار آلزايمره، يکي فلان و فلانه... تو هم دچار بيماري رواني اي." يک بار براي هميشه ما بايد باور کنيم که بيماري رواني بخشي از مجموعه مشکلات اجتماعيه که بايد مورد توجه قرار بگيره. دليلي وجود نداره که اون عده اي که بيماري هاي رواني دارن که با خوردن قرص و دوا ميتوانن خودشون رو کنترل کنند، از حوزه زندگی اجتماعی بیرون برن. خوب بهتره درباره مشکلاتشون هم حرف بزنن، نه؟! من دچار مانيک دپرشن (شوریدگی-افسردگی یا
Manic Depression
هستم. يعني اینطور ميگن. نمي دونم فارسي اش چي ترجمه کرده اند. به هرحال اولين دکتري که در ايران به من گفت مانيک دپرشن، من هم به هر دکتري رسيدم، گفتم مانيک ديپرشن. درحاليکه ممکنه اين مانيک ديپرشن نباشه، ممکنه اسکيزوفرني باشه. چون اسکيزوفرني از خيلي جواني ممکنه به شما غلبه کنه تا سن هاي چهل و چهار، چهل و پنج سالگي، و من نخستين باري که دچار حمله بيماري شدم، چهل و چهار سال ام بود. بنابراين شايد اسکيزوفرنيه. خيلي چيزها در مورد اسکيزوفرني ميگن. مثلا ميگن اسکيزوپارانويد، مثلا ميگن اسکيزوافکتيو ديزوردر، چيزهاي مختلف ميگن. من کتاب هاي روانکاوي رو نخوندم که دقيقا بدونم. ولي حالا فرض کنيم همون مانيک دپرشن. دليل اين امر باز ترکيب شخصيتي منه با جمهوري اسلامي. ببين جمهوري اسلامي يه پديده خيلي جالبيه. يعني يکي از دوستهاي من که زمان شاه يه شغل مهمي داشت و چون پرونده اش خيلي پاک بود، در جمهوری اسلامی هيچ نوع مزاحمتي براش ايجاد نکردن و همين الان هم در تهران زندگي ميکنه، گفت:"ميدوني، من از يه چيزي مي ترسم! ميترسم برم توالت، آبريز، لحظه اي که ميخوام خودمو بشورم، يه آخوندي درو واز کنه، بگه «آدم خودشو اينجوري نميشوره! انگشته سبابه ات رو بايد بذاري در کونت، دومي رو مثلا بذاري اونجا...» من اصلا مي ترسم برم توالت!" خوب. اين حرفي است که او مي زد. يه چنين جوّي رو جمهوري اسلامي ايجاد کرد، چون قدرت و توان اداره جامعه رو نداشت، بنابراين تمام فشار رو گذاشته بود روي روان مردم. و چون هر آدمي در زندگي اش چند تا اشتباه داره، چند تا اشکال داره، چند تا گناه کوچک و بزرگ مرتکب شده، اين فشار درست روي نرو ( اعصاب
nerve
مردم عمل مي کرد. من اينجا ميخوام خيلي صادقانه مشکل ام رو بهت بگم. واقعيت اين است که من از زندان که آمدم بيرون، يعني در زندان که بودم، با خودم گفتم:"خدايا من خيلي نياز جنسي و عاطفي دارم. حالا شوهر کردن با پسر بزرگ و دوتا برادر و ... - سه تا برادر من دارم، با دوتا تو يک خونه زندگي مي کرديم - امکان پذير نيست که من ازدواج کنم، پول هم که من ندارم. ولي خوب من بايد برم يه دوست مرد بگيرم!" خوب، حالا ما از زندان اومديم بيرون، مي بينيم اصلا همچين کاري امکان نداره! يعني اينقدر مشکلات و مسائل خانوادگي من داشتم که اصلا اين کار امکان نداره. در همون حال من شديدا نيازهاي جسمي داشتم. يعني اين نيازهاي جنسی گاهي خیلی شديد ميشد. به قول يکي از بچه هاي زندون که اومده بود بيرون، مي گفت: "باور نمي کني! من، سپوره که مياد، ميخوام برم بهش بگم:«آقاي سپور، منو مي گيري؟»" می دونی چرا؟ سالها ماندن زير اون فشار جمهوري اسلامي، تو زندان! حالا آمدي بيرون... تمام اين سالهايي که هيچ نوع ارتباط جنسي نداشتي، مثل فنر رو هم تا شده! فرض کن حالا بيرون هم شوهر نداره، يا زن نداره. فرقي نمي کنه، هر دو طرف اين مشکل رو دارن. رضا براهني توي کتابش «رازهاي سرزمين من» يه جمله خيلي جالب مي نويسه. خودش، راوي داره ميگه که توي زندان اينقدر از نظر جنسی بهش فشار مي آمده که گاهي مي خواسته سر فلانشو گاز بگيره! اين مال مردها. خوب زن ها هم اين حس رو دارن، منتهي مردها ميگن، زنها نميگن! من حالا مي خوام به عنوان يکي از اولين زنها اينو بگم: شدت احساس جنسي وحشتناک بود! و فقط احساس جنسي نبود، من آرزو داشتم يه مردي دستشو بذاره دور بدن من، منو به خودش فشار بده، فشار بده، يعني اينقدر فشار بده که من يه کمي آرام بشم! پس فقط جنسي نبود، عاطفي بود. من يک نيروي جنس مخالفو مي خواستم که يه چيزي رو در زندگي ام پر کنه. به اصطلاح، در خلاء اين حضور، من گاهي استشهاء مي کردم. اصطلاح عربي اش، و فارسي اش خود ارضايي يه. من خود ارضايي مي کردم. يه دفعه براي يکي اعتراف کردم که من استمناء مي کردم. گفت که:"استمناء يعني دفع مني، شما استشهاء مي کردي، يعني دفع شهوت." خوب اينها همه حرف هايي است که واقعيت داره ديگه! بابا جان، طبيعت شما رو اينجوري به دنيا مياره. شما تقصيري نداري! چرا ميليونها ساله آدم داره زاد و ولد مي کنه؟ براي اينکه استشهاء مي کنه و استمناء مي کنه، ولی ارضاء نميشه، ميره به طرف مقابل! بعد بچه ها هم تالاپ تالاپ ميان بيرون. يعني بشر گرفتار اين مسئله است. يه بار براي هميشه راجع بهش حرف بزنيم. بدون شک شما افرادي رو که در ايران مي بينيد که با قوز راه ميرن، اصلا من تو زندان يه دفعه متوجه این مسئله شدم. تو حمام معمولا يه نفر مامور حمام مي شد که بره مثلا به اين سلول در بزنه بگه چهار نفر برن حمام. به نسبتي که افراد ميومدن بيرون، شما از هر سلول چند نفرو مي فرستادين تو حمام. بعد معمولا هم مسئولان زندان براي اينکه اذيت کنن، نصف شب آب داغ مي دادن! بنابراين ساعت دو صبح بايد يه بدبختي رو از خواب بيدار مي کردن که بره حمام. يه دفعه نوبت من بود. من رفتم تو حموم ديدم پونزده تا دختر اينجوري واستادن با قوز، به همين شکل. خوب من مي دونستم يه چيز رواني تو اينها هست. رفتم جلو درق، درق، درق، زدم پشت همه شون. گفتم صاف وايستين! صاف وايستين! همه شون صاف وايستادن. اين حالت ايرونيه. شما اگه توجامعه ايران رفتي ديدي خانم ها اينجورين، کج اند، قوز دارن، حالت هاي اينجوري دارن، و مردها بسيار زيادن تو اين شکل. هر کدوم از اين بدبختها توي ذهنشون يا در خلوتشون يک گناه جنسي مرتکب شده اند که فکر مي کنن جاهايي دارن اينها رو نيگاه مي کنن. من خود ارضايي مي کردم. اما چون جمهوري اسلامي گرد گرد داشت ما رو نيگاه مي کرد و به قول اون آقاهه، مي ترسيد تو توالت يه دفعه يه آخوند درو باز کنه بگه "تو چرا کونتو اينجوري مي شوري؟" خوب من فکر مي کردم يه چشم نامرئي داره منو نيگا مي کنه. کم کم اين چشم نامرئي تبديل شد به اينکه همه مي دونن من دارم خود ارضايي مي کنم! حالا همه از کجا مي تونن بدونن که من خود ارضايي مي کنم، ديگه يه مشکل روانيه. من دچار اين هيستري شدم. بنابراين، آقايون، خانمها من به شما دارم ميگم که روبروم نشستين: من خود ارضايي کرده ام! خونده بوده ام هم قبلا که آماري که مثلا موسسه گالوپ و فلان و بهمان مي گرفته اند، صد در صد مردها و 99 در صد زن ها حد اقل يکبار در زندگي شون خود ارضايي کرده اند. نه؟ اينو من مي دونستم. ولي اون غولي که داشت منو نيگا مي کرد هي گنده شد. ببين، مي رفتم مغازه، يارو يه لبخند مي زد، مي گفتم مي دونه! مي رفتم سبزي فروشي، يارو، يه لبخند مي زد، مي گفتم مي دونه! ببين، مغازه ها رو عوض مي کردم! يعني از جايي که بايد، خريد نمي کردم. مي رفتم از جاي ديگه خريد مي کردم. باز به نظرم ميومد مي دونه. هي به مادرم مي گفتم :"مادر، شما چيزي نشنيدين در باره من؟" مي گفت:" نه دخترم، نه بخدا، چيزي درباره ات نشنيده ام."از بعضي از دوست هاي نزديکم مي پرسيدم: "پوران جان، تو چيزي درباره من نشنيدي؟"مي گفت: "شهري، بخدا من هيچي نشنيده ام!"حالا طوبي هم چاپ شده بود، يعني اين دو مسئله با هم قاطي شده بود. بالاخره يک روز مادر به من گفت: "دخترم، فرض کن که همه بگن اين جنده است! خوب بعد ميگن چه جنده جالبي! کتاب هاي خوبي هم مي نويسه، نه؟"خوب، جواب خوبي بود! من بهش گفتم:"اگر من جنده بودم، اينقدر رنج نمي بردم!"و واقعيت دارم ميگم. اگر من فاحشه بودم، اينقدر رنج نمي بردم. براي اينکه فاحشه ميره با يک "مرد" مي خوابه، نه؟ من خود ارضايي مي کردم و اين مثل يه غول رو من افتاد! تصور من اينه که افرادي که خودارضايي مي کنند، داراي دوشخصيت ميشن: يک شخصيت «دهنده»، و يک شخصيت «گيرنده». دقت مي کنيد، اين تفکيک شخصيت در فردي که خود ارضايي مي کنه، اولش مهم نيست و رو يه حرکت هايي است که آدم آرام آرام انجام ميده. ولي در نهايتش منجر به تفکيک شخصيت رواني ميشه! و يه معضلي ايجاد ميکنه که از نظر اجتماعي اينقدر گنده است که من فکر مي کنم. ببين، من الان مطمئنم که جمعيت ايران اصلا يکسره مشغول خودارضائي يه! تو شهرستانها، تو دهات، تمام اين آخوندها رفتن اون بالا، مثل گرگ نگاه مي کنند به پايين! برگ برنده اشون هم روابط جنسيه. همينطور از طريق روابط جنسي، دستشون رو مثل چنگک انداخته اند رو مغز تو، و اين مغز رو مثل اختاپوس مي مکند! خوب وقتی که جنس مخالف در دسترس ات نيست که باهاش يک کارهايي بکني، چکار می کني؟ ميري خود ارضايي ميکني ديگه! پس از مدت کوتاهي ديوونه مي شي، يا قوز وحشتناک درمياري. ما هم اين قوز رو در آورديم. خوب اين حالت کم کم در من تقويت شد، و به جايي رسيد که براي اولين بار در هنگامي که عقل آبي رو مي نوشتم در رامسر، به اوج خود رسيد و به حالت هاي عجيب غريب منجر شد که اين بيماري در من به اين صورت عمل مي کنه که مثلا براي چند شب خوابم نمي بره، کم کم ميدان هاي خواب وارد بيداري ام مي شه. يعني اين بیماری ممکنه حتي تا اون جا بره که شما شخصيت هاي خيالي رو واقعي ببيني. و اون وقت ترس داري، اضطراب داري.من مطمئنم که بيماري من ناشي از فشار جمهوري اسلاميه. چون من تا چهل و چهار سالگي سالم بودم و هيچ حمله اي نداشتم. ولي شايد هم واقعا اين ژنتيکه، در چهل و چهار سالگي بروز کرده. مي دونيد، به هرحال ريشه اش در اينجا بود. چون من فکر مي کردم همه منو دارن نيگا مي کنن. يه نکته ديگه بود، بي پولي! من همه اش فکر مي کردم اگه پول بود، من يه حصار براي خودم و خانواده ام مي کشيدم، پشت اين حصار زندگي مي کرديم. ولي خوب، بي پولي، يعني نياز به پول، وحشتناک بود! نياز به اينکه در جامعه ظاهر بشي، نياز به اينکه کاري انجام بدي تا پولي گير بياري. این فرصت هايي رو که من بتوانم آرام براي خودم زندگي کنم، از من مي گرفت! آيا در چهل و چهار سالگي براي اولين بار بود که خودارضايي می کردین؟ نه، من قبل از ازدواجم چند باري اين کارو کرده بودم. ولي واقعا چند بار. بعد، خوب، ازدواج کردم. دوره ازدواجم مشکلي نداشتم. اين رو هم به شما بگم که من بعد از ازدواجم روابطي داشتم و يعني هميشه سعي مي کردم يک مرد در زندگي ام باشه که نيازي به اين نوع کارها نداشته باشم. چون از خود ارضايي بدم مي اومد واقعا. که البته اخيرا در اينجا من با يه روانکاو امريکايي صحبت مي کردم، هي گفتم:"خودارضايي، خودارضايي..." گفت:"عزيزم، اين درست مثل اينه که شما يه غذا درست کني، خودت تنها بخوري! هيچ معني مهمتري نداره! همين!" درست هم ميگه. ولي تو اون جامعه بيمار که همه مثل حيوان رو هم مي غلتن، يعني حيوانات بدبختي که توي تاروپود سنت و گرفتاري غرق شده اند، اين گرفتاري ها درست ميشه. ميشه بپرسم الآن وضع بيماري تون چطوره، و اگه به خودم اجازه بدهم سوال کنم، زندگي جنسي تون چطوره و کلا راجع به خودتون الآن هر چه دوست داريد، بفرماييد. اولا من تابستان گذشته براي هفتمين بار دچار حمله مانيک دپرشن بودم. تقصير خودم بود، چون يه دفعه خودم دوز
(dose)
دوامو نصف کردم، گفتم که اين زياده و من نصف بخورم و ... چون دکتر به من گفته بود. يکي از دکترهايي که ميشناسم ايراني بود، خدا بيامرزدش، مرد. دکتر لاشايي به من گفته بود که به اصطلاح اين قرص هايي که مي خورم، هر دوشون چاق کننده هستند. چون من در زماني که شروع کردم اين قرص ها رو بخورم، 128 پوند بودم که نمي دونم به کيلو چقدر ميشه. بعد با اين قرص ها من شده بودم 150 پوند. بنابراين من دوز دوا رو نصف کردم. و يواش يواش خيلي اکتيو شدم، خيلي فعال شدم. يعني همون ذهن «عقل آبي» رو پيدا کردم مثل زماني که اونو مي نوشتم. ولي خوب، افتادم تو بيماري و اين دفعه حمله خيلي شديدي بود. دکتر دوامو دو برابر کرد و من از 150 پوند ... يعني از 128 پوندي که شده بودم، تاراپ تاراپ تاراپ دويدم رسيدم به 160 پوند. و حالا 160 پوندم. خيلي هم از اين چاقي متنفرم. چاق نيستم واقعا، ولي اذيتم مي کنه. دوست دارم آدم لاغري باشم. شايد هم اين يه جور بيماريه، نمي دونم. خوب اين از بيماري. در مورد رابطه جنسي، من سالهاست که دوست مرد ندارم. يعني از سال 1359 بنابراين مي شه بيست و سه سال، بدون مرد زندگي مي کنم. گاهي هم خود ارضايي مي کنم، ولي اون کار رو هم دوست ندارم. چون يکي از بدي هاي خود ارضايي اينه که شخص تصويرهاي زشت تو مغزش منعکس مي کنه براي اينکه بتونه به اصطلاح خودارضايي کنه، و اين رو اصلا خوشم نمياد. وقتي شما با يه مرد همخوابه ميشيد، رابطه خيلي طبيعيه. با مرد يه مقدار حرف مي زنيد، مي خندين. بعد اين کار اتفاق ميفته. وقتي که خود ارضايي ميکنيد، مغزتون فکرهاي زشت مي سازه. همين جاست که فکر مي کنم خود ارضايي باعث بيماري ميشه. چاره اي هم نيست ديگه، چون شخصي که داره اين عمل رو انجام ميده، به اصطلاح خودش يه نفره، به جاي دو نفر داره عمل مي کنه. ولي ما بايد از اينها حرف بزنيم. درباره اش صحبت کنيم. بايد بگيم چون تمام افرادي که دچار اين مشکلاتن، بايد يواش يواش ياد بگيرن با هم حرف بزنن. رابطه جنسي بدون رابطه دوستي و صميمانه، فقط رابطه جنسي با يک مرد، چرا اين پيش نمیاد؟ ببين سهيلا جان، من يه پسر سي و پنج ساله دارم. هرگاه به رابطه جنسي فکر ميکنم، پسرم جلو چشممه! يا من خرم، يا اينکه واقعا يه قانون طبيعيه! نمي دونم. دوست من، يه آقايي، تعريف مي کرد مادرش زن يه ژاندارمي بوده. بعد خوب اين هم پسر اون ژاندارمه است. مي گفت :"هر وقت بابام مي خواست با مادرم بخوابه، مادر من چون از من وحشت داشت، مثلا مي گفت «علي، برو تو مغازه بقالي حسن آقا!» مثلا «فلان چيزه رو بخر.» به هوايي که در اين فاصله اين رابطه جنسي انجام بشه." او مي گفت:"در عوالم بچگي، مثلا در هشت نه سالگي، من مي دونستم بابام مي خواست با مادرم عشق بازي کنه، لج مي کردم! يه دفعه بر مي گشتم! تق! تق! تق! در مي زدم." مي گفت:"هميشه باباي من خيلي عادي بود." ولي مي گفت :"مادرم مي لرزيد! يعني از احساس اضطراب اين که مثلا من آمده ام و دارم اين منظره رو مي بينم و فلان، مي لرزيد!" خوب اين زن کدوم خدا بهش گفته اينجوري باشه؟ من شک ندارم سنت های بیمار، چنان زن را از شخصیت انسانی تهی کرده اند که همه چیز را گناه می بیند، حتی همخوابگی با شوهر. مثلا من الآن نه ساله امريکا هستم. پسرم که منو نديده که! اون مي تونه صدها توهم درباره من داشته باشه، که مادرش رفته با صدها مرد آشنا شده، هزار کار کرده. ولي واقعيت اين است که پسر من هميشه صمّ و بکم و صريح، هميشه توي ذهن من هست. سالهاست من نرفتم موهامو رنگ کنم، چون فکر مي کردم پسرم در ايرانه! ببين، خيلي عجيبه ها، من براي پسرم کاري نمي تونستم بکنم، ولي نرفتم موهامو رنگ کنم.تمايل ما زن هاي ايروني به از خود گذشتگي و اين که خود را قرباني کني، يعني گناهه مثلا بچه شما يک چيزي رو نداشته باشه، شما يک چيزي را داشته باشي. حتي اگه به هم هيچ ربطي نداره. خوب اينها تربيت سنتي ماست. يعني مثلا مي ديدم که اينها رو به ضرب سنت کرده اند تو مغز ما. توجه مي کنيد؟ اين تمايل زنان ايروني به رنگهاي تيره. ببين، من تمام زندگي ام عاشق رنگ های زرد و آبي بوده ام. ولي نه يک لباس زرد داشتم، نه يک لباس آبي.چرا؟ مي ترسيدم! هميشه هر وقت لباس خريدم، رفتم رو رنگ هاي مرده. سياه، خاکستري، مثلا، سفيد چرکمرد، مثلا چيزهاي اينجوري. توجه مي کني چي مي خوام بهت بگم؟ يعني ذهن من هميشه متوجه اين جور لباس ها بوده. يک کتاب رنگ شناسي بود، هشت تا کارت داشت. مي گفت رنگ هايي که دوست دارين، بچينين. من آبي و زرد رو اول گذاشتم، بعد قرمز و سبز رو گذاشتم. بعد مشکي آخر از همه افتاد. گفته بود دوباره بچينين. دوباره مونده بودم زرد رو اول بذارم، يا آبي رو. دوباره رو اين دوتا چيدم و رفتم. ولي در عمل هميشه فکر مي کنم مثلا ماشين داشته باشم، همين ماشين خاکستري رو به رنگ هاي ديگه ترجيح مي دهم، يعني ناشناس بمونم، يعني حضورم محو باشه! اين مشکل تمام زنهاي ايرونيه. مثلا يکي از بچه ها در زندان بود، دختر خيلي باسوادي بود، سطح سواد عالي داشت. من گفتم:"من از چادر خيلي متنفرم و اينها." برگشت گفت :"چادر خيلي چيز خوبيه! چون ميشه شب سرت کني، بري تو خيابون راه بري." يعني تو اون فضاي ايروني يه چيزي رو نشون مي داد. در حاليکه من مي بينم زن هاي آمريکايي زرد مي پوشن، قرمز مي پوشن، آبي مي پوشن، سبز مي پوشن، يعني همينطور با رنگ زندگي مي کنند. و ماهميشه اونور دچار احساس گناه هستيم. مي دوني چي هست؟ مادر بزرگ من به اندام جنسي زن مي گفت «عيبي»! مادر من مي گفت «ناز»، "نازتو بپوشون، دخترم! نازشو آدم به کسي نشون نميده."خواهر من يه ازدواج سنتي کرده. دختر او آمد خونه ما. يادمه، نمي دونم سر چي، گفت :"آدم بايد عيبي اش رو بپوشونه!" گفتم :"دخترم، عيبي نيست! نازه. چرا عيبي؟"يعني طوري ما رو بار آوردن که انگار ما اصلا عضو جنسي هستيم! و اسم اين عضو جنسي هم «عيبي» يه! عيب! خيلي عجيبه! گویا ما اصلا ناقص به دنيا آمديم و آنچه را هم که داريم، عيبه! همه امون هم نيمه ديوانه هستيم. آره، ديگه! به همين علت سوارمون ميشن. اما البته حالا خیلی چیزها داره عوض می شه، فتانه حاج سید جوادی که نویسنده خیلی پرفروشیه از عشق زن به مرد نوشته. ما یادمان هست که در زمان شاه چون فروغ فرخزاد برای مردی که دوست داشت شعر عاشقانه گفته بود آنقدر از طرف باصطلاح روشنفکرها فحش خورد که رسما روانی شد! اما الآن زنان زیادی مشغول بررسی رابطه زن و مرد هستند. چیزی که به راستی در حال تغییر است. اما متاسفانه "عمر مفيد" من یکی در دایره این گرفتاری ها از بین رفت
نظر یکی از بینندگان وبلاگ /زن کمونیست
دوستان عزيزمن متاسفانه فرصت نكردم از ابتدا وارد اين بحث مهم بشم. عليرغم اينكه قول داده بودم مفصل در اين بحث شركت كنم. اما بهرحال با كمي تاخير وارد اين بحث ميشم. ابتدا براى صراحت بيشتر ميخوام بگم بحث من سر چى هست و سر چى نيست؟ بعد از اين اگر كسى بخواد چيزهايي كه جزو بحث من نيست رو بهش اضافه كنه مجبورم اين قسمت كامنت رو كپى كنم و بگذارم جلوش بحث من بحثى براى بي اعتبار كردن هر گونه تلاش نيست. بحث من براي ايجاد شكاف و تفرقه در درون جنبش زنان و تضعيف اين مبارزات براى دفاع از حقوق زنان نيست
بحث من تلاش براى تضعيف كمپين يك ميليون امضا اكيدا
بحث من در ادامه تلاش مبارزه و جنبش براى دفاع از حقوق زنان است. ميخواهم بگويم
و اثبات كنم چه حلقه هايي ميتونه جنبش زنان را قوى تر و اجتماعى تر كند و چه حلقه
هايي تضعيفش ميكند. بحث من راجع به حجابه. بطور مشخص و بعنوان يك قانون زمخت و
نابرابر در جامعه كه بايد توجه جلب كند و بايد گفتمان و كمپين و سازمان و مبارزه
وسيع اجتماعي حولش انجام بشه. و بحث من رابطه كمپين با اين مطالبه مهم است. من و
فكر ساير دوستان و همفكران من و فكر كنم هزاران زنى كه توان نوشتن ندارند همه دوست
داريم اين مطالبه در دستور كار كمپين قرار گيرد. نقد ما به كمپين در اين عرصه معين
به عدم توجه كمپين به اين موضوع و قرار دادن اين مطالبه در ته ليست اولويتهاى جنبش
زنان است. من از اين سر بحث هام رو دنبال ميكنم. دوستان كمپين ميگويند ما ليستى
از اولويتها را در نظر گرفتيم و از اين ليست همين مطالباتى كه ذكر شده را انتخاب
كرده و بعنوان اهداف كمپين قرار داديم. تعيين اولويتها به زعم اين دوستان متناسب به
شرايط اوضاع، زمينه پذيرش فرهنگى و عدم آسيب پذيري از سوى رژيم به كمپين تعيين شده
است. من معتقدم اين متدولوژى براي تغيير قوانين ظالمانه و ناعادلانه غلط است. اينجا
اول اين متدولوژى حاكم به كمپين و دوستان مدافع كمپين را نقد ميكنم. ١- هر نيرو
سازمان و كمپينى وقتى ميخواد عليه نابرابري در قوانين و در جامعه مبارزه كند مبنايش
براي تشخيص اينكه اين قانون ظالمانه و نابرابر است را چه قرار ميدهد؟ فرهنگ؟ مذهب؟
سنت؟ نژاد؟ قوميت؟ مليت؟ يا انسان؟ به نظر من سم مهلك است براي نيرويي كه انسان ر
ا رها كند و با فاكتورهاى ديگرى حقوق برابر را در ترازو قرار دهد. براى رديف كردن
اينكه در جامعه چه نابرابري هاي وجود دارد نميتوان در يك كفه قرآن، انجيل، شاهنامه،
و غيره را گذاشت و در كفه بعد حقوق زن. حقوق برابر را بايد تنها با فاكتور انسان
سنجيد. داريم راجع به برابرى انسان ها حرف ميزنيم نه راجع به برابري مذاهب و فرهنگ
ها و نژادها و قوميت ها. در دفاع از برابري انسان، هيچ پيش شرط و پيش فرضي را نبايد
مبنا قرار داد. نميشه از روى ليست حقوق موجود در قرآن و انجيل و شاهنامه حقوق زن را
بيرون كشيد. حقوق زن را بايد از حقوق انكار ناپذير انسان امروز بيرون كشيد. ٢- كمپين ها عمما خود يكى از كناون هاي توليد فرهنگ اند. وقتي كمپين قوانينى را
ناعدلانه تعيين ميكند و آن را در ليست مطلاباتش براى تغيير قرار ميهد شروع ميكند
براي توضيح و اثبات اينكه چرا اين قوانين بايد تغيير يابند به كار آگاهگرانه و كار
فرهنگى و سياسى كه ذهنيت مردم و فعالين را هم رنگ اهداف كمپين كند. خب وقتى مطالبه
اى را در ته جدولبندى قرار دهد و نيرويي بياد نقد كند كه چرا اين را به ليست اضافه
ميكنيد مجبوريد در مقابلش بايسيتيد و ثابت كنيد كه چرا مهم نيست. و همين شما را
وارد فاز توليد فرهنگ نابرابرى ميكند كه بشدت با كل كمپين در تضاد و مغايرت قرار
ميگيرد. مجبوريد توجيه كنيد كه اين قانون هم حالا خيلي زياد مهم نيست كه حذف بشه
. مجبوريد بريد تو موضع دفاع از خود بانيان و تئوريسين هاي مدافع وضع موجود و واضعان
خود اين قوانين طالمانه و نابرابر. مجبوريد بريد در موضعى كه تلاش كنيد عليرغم
اهداف تان نابرابريها را با منطق آنها توجيه كنيد. مجبوريد بگيد حجاب امر شخصيه
. مجبوريد اگر ليست دستگيريها و شلاق هاى زنان بد حجاب يا بي حجاب را نشان تان دادن
رو برگردانيد. مجبوريد در قبال ناله و نفرين و ضجه زنانى كه زير اين نابرابري له
ميشوند خاموش باشيد. البته كه ميگوييد مخالفيد. اين تنها ابزار دفاع اتان ميشود
. اما راه كار عملى نشان نميدهيد. و ميدانيد يعنى چه؟ در عمل يعنى دست پاسداران و
نيروهاى انتظامي رادر تعرض و كوبيدن و تحقير و توهين به زنان بد حجاب يا بى حجاب
باز ميگذاريد. و در مقابل كسى
كه ميگه بايد حجاب را آزاد كرد ميايستيد و ميگيد الان
وقتش نيست. الان وقتش نيست يعني اينكه الان وقت بگير و ببند و زدن و داغون كردن زن
هاي بد حجاب است. و اين خود يك عامل توليد فرهنگ نابرابري در جامعه است. و عميقا به
حال جنبش هاي برابري خواهانه مضر است ٣- اين منطق و متد ابزار سركوب ميده دست
رژيم. چرا وقتى صحبت از حجاب كه ميشه فورى شورش و مبارزه خشونت آميز و انقلاب و
براندازي رو بهش ميچسبونيد. اين يعني جمهورى اسلامى حق داره كسي كه بخواد خواهان
آزادي حجاب باشه را بزند. سرك ميكشن به وبلاگ شما و ياد ميگيرن به زبان شما بگن كه
اينها شورشى هستند. اينها مبارزه خشونت آميز ميكنند. اينها انقلابى و كمونيست
هستند. پس مجازند كه آنها را بزنند. به همين سادگى ابزار ميديد به رژيم براي سركوب
حقوق زنان ٤- اگر زن مسلمانى قبول كند كه طلاق و ديه و ارث و حضانت (قوانينى
كه عميقا اسلامى هستند) بايد حذف شود چرا وقتى پاي حجاب كه ميرسه شما بهش پوشش ضخيم
تر مذهبى و اسلامي ميدين. همانقدر كه طلاق و ديه و ارث و حضانت، اسلامى است حجاب هم
هست. يعنى چه براي كسى كه ميخواد ناجى زنان باشه رنگ اسلامى برخى حقوق را برداره و
رنگ اسلامى برخى ديگر را بيشتر كند. به همان اندازه كه در منابع اسلامي طلاق و ديه
و غيره را آيه و حديث و روايت و سنت وجود دارد در پس موضوع حجاب هم وجود دارد حالا
چرا ميشه عليه برخى از همين قوانين اسلامي مبارزه كرد و برخى ديگر را نه؟؟ همه اين
حقوق منتج از قوانين اسلامى اند. چرا فكر ميكنيد اگر خواهان آزادي حجاب باشيد
ميريزن روتون و زندان تون ميكنند. خودتون داريد زمين فكري فرهنگي سياسي اين تعرض را
آماده ميكنيد. وگرنه رژيم در موضع ضعيف تر و شكننده ترى است كه بتونه فقط بخاطر طرح
مطالبه آزادي حجاب كمپين را بكوبه
٥- كمپين با اين جدول تقسيم بندي مطالبات خودش را در يك تناقض قرار ميدهد. تناقضى كه بايد به سرعت حلش كند. بايد به آن پاسخ بده و فعالين اش را از اين آشفته فكري و تناقض گويي بيرون بكشد. تناقض خيلى ساده اين است. اگر هدف كمپين مبارزه عليه قوانين نابرابر زنان است. اگر كمپين خواهان برابرى حقوقى و قانونى زنان است پس چرا خود به نوعى نابرابرى در قوانين قائل ميشود. آيا حجاب اجبارى خود يك قانون ظالمانه و نابرابر در جامعه نيست؟ آيا نبايد با اين نابرابرى مبارزه كرد؟ آيا نبايد خواهان تغيير آن شد؟ آيا قانون حجاب يك قانون مردسالارانه براي پوشاندن ملك مقدس مرد از ديد رقيبش نيست؟ آيا اين خود بزرگترين توهين و تبعيض به زنان نيست؟ آيا قانون حجاب (حتى در كامنت هاى همين وبلاگ هم ديدم) زنان را با احشام و حيوانات برابر نميكند. آيا رو در و ديوار تمام شهرها با خطوط درشت نمينوينسند كه زنان بد حجاب حيوان است. نمينويسن بى حجابى زن از بى غيرتى مرد است. اينها يعنى نيست. آيا با همين توهين هاى عميقا ضدانساني پاسدارن هر روز به زنان بدحجاب در خيابانها برخورد نميكنند. آيا اين به شما نميگويد اگر حجاب سرت نكنى حيوان هستي؟ نميگه اگر حجاب سرت كنى مردت با غيرت بوده؟ چرا عليه توليد اين مزخرفات اسلامى كسي حرفى نميزنه. و اگه كسي خواست حرفي بزنه فوري ميگين شورشى و خشونت طلب و بى تدبير و هزار و يك جور اتهام ديگر؟؟؟ اين است راه و رسم ايجاد زمينه براي مبارزه با نابرابرى. با اين كامنت هاي موجود در اين وبلاگ ميخواهين زمينه فراهم كنيد؟؟؟ من ميدونم كه خيلى از فعالين صادق كمپين با حجاب اجبارى مخالفند. اما سوال من اين است كه چرا در باره اش حرف نميزنيد؟ چرا اين را به يك قلمرو بحث ممنوعه تبديل كرده و بايگانى اش كرديد؟ چرا كسى در باره اين موضوع مقاله نمينويسه؟ چرا كسى پژوهش و تحقيق نميكنه؟ چرا كسى سمينار نميده؟ چرا خود شيرين عبادى ها كه تا پاش ميرسه تو هواپيما خودش حجابش رو ميگذاره تو كيفش و در باره اين تبيعيض و نابرابرى آشكار جايي كلامى به زبان نمياره؟ مسئله مهم زنان نيست؟ تا كي بايد شاهد باشيم دختران مان وقتي برميگردند خونه زير گوش شان از سيلى هاي پاسداران سياه شده باشه؟ من چي بگم به اين دخترها شما چي ميگيد به خواهران تان كه تو خيابان بخاطر بالا رفتن حجابش سوزن تو رانش كردند. شما چى ميگين به دختر ٧ ساله تون كه ميبينه نميگذارن مامانش وارد فلان رستوران و مغازه بشه چون حجابش كامل نيست. ميخواين همين جامعه با همين قوانين رو فردا تحويل بچه هاتون بدين؟ جامعه اي كه قراره از ٧ سالگى تا ١٠٠ سالگي در زمستان و تابستان در كوچه و خيابان در پارك و كوه و دريا در ورزشگاه و مدرسه همه جا اين لته را جزو بدنش كنه. تا كي ميخواين اشك و زاري اين دختر بچه ها را از كودكى تا سالمندى را ببينيد؟ فردا جواب دخترتون رو چى ميخواين بدين؟؟؟ ميخواين بگين شرايط فرهنگي آماده نبوده؟ ميخواين بگين اگر اينو ميگفتين ميزدن اتون و زندان تون ميكردن؟ خب بهتون جواب ميده ميگه من رو از ٧ سالگى نزدن و توهينم كردند. مگر بچگي و شادابى من رو از ٧ سالگى نگرفتن؟ مگر بارها و بارها بخاطر حجاب به بازداشتگاه نبردن. مگرجلو چشمش اسيد رو دوستاش نپاشيدن. بهش ميگين عوض اش من برات حق طلاق و ديه گرفتم؟ زندگي تون رو چه جورى براش تعريف ميكنيد؟ ميگيد من براى برابري حقوق زنان مبارزه ميكردم؟ كدوم برابري؟؟؟ ميگه من با چشمان پر از اشك ميومدم خونه. جلو چشم شما مادر مبارز براي برابري من رو تحقير ميكردند توهين ميكردن مثل سگ و بدتر از اون با من برخورد كردند. چرا صداتون در نميومد. چرا عوضش شب تا صبح مينشستي و به آنها كه ميگفتن بايد عليه حجاب مبارزه كرد ميگفتي الان وقتش نيست؟ كي وقتشه مامان؟؟؟؟ اين سوال نسل آينده از شماست. از همه ماست
خاطرات یک زن از مبارزات زنان در انقلاب 57
زري اصلي

در تمام سالهاي نوجواني خانه والدینم تنها جايي بود كه احساس امنيت ميكردم. بدون اضطراب در ان قدم ميزدم، ميخندیدم و ميرقصيدم. اما به محض اينكه قدم به بيرون از خانه ميگذاشتم، انگار وارد دنياي ديگري ميشدم. اگر لازم بود ساعات غروب بيرون باشم، داشتن موهاي جمع شده يا كوتاه و استفاده از لباسهاي مردانه بهم كمي اعتماد به نفس ميداد. يادم مياد كه در ازدحام داخل اتوبوسها هميشه چهار چشمي مواظب بودم كه اندامهاي بدنم را بكمك كتاب و كلاسور و كيف در امان نگهدارم. امان از وقتيكه در اتوبوس كسي نبود و فقط يك مسافر مرد بود. اضطرابم ده چندان ميشد، قلبم وا مي ايستاد. مرتب شرايط احتمالي متفاوت ازار، و اينكه من چه واكنشي نشان بدم را در ذهنم بررسي ميكردم. ..يادم مياد كه مربي تيم بسكتبال دبيرستانم يك مرد بود. روزهاي تمرين روزهاي شكنجه بدني من بود،..زير تي شرت انچنان سينه هايم را سفت و محكم ميبستم كه نشاني از لرزش سينه ديده نشه..... ميتونم نمونه هاي زيادي بيارم اما همه به اين ختم ميشوند كه ، وسعت امنيت خاطر من به خانه صد متري پدرم ختم ميشد
ناگهان اتفاقي افتاد كه كل دنياي مرا عوض كرد.١٩ساله بودم كه زمزمه ازاديخواهي و اعتراضات مردم و كارگران در ايران اغاز شد. كتابهاي مخفي، ممنوعه و معمولآ كمونيستي از زير زمين بيرون امد و دست بدست ميچرخيد. كوهنوردي محلي شد براي ملاقات و بحث و صحبت جوانان چپ. تا اينكه ماه بهمن ٥٧ اغاز شد: كرور كرور مردم به خيابان ريختند. زن و مرد، پيرو جوان،.. چهره شهر را عوض كردند.هر دم شاهد شكسته شدن قوانين و نرم هاي نوشته و نا نوشته بودم. ساعات روز و شب مملو از هيجان، نشاط، نزديكي، گذشت، عشق و اميد بود. مرد وزن در ابراز همدردي و همكاري و كمك به هم از يكديگر سبقت ميگرفتند. يادم مياد كه چطور زن و مرد از سرو كول هم بالا ميرفتيم تا يكجوري خودمون را داخل كاميونهاييكه براي حمله به پادگانها ميرفت بچپانيم. .. شبها تا دير وقت بيرون بودم و فقط وقتي نايي براي ايستادن نداشتم به خانه برميگشتم
در عرض شش ماه خانه امن من به اندازه تمام خيابانهاي تهران بزرگ شده بود. شش ماهي كه ادمها رو بسرعت دگرگون كرد. در جرايد يك نمونه از تجاوز، قتل، خودكشي و جنايت نمي دیدي. اميد به يك زندگي شرافتمندانه، انساني، احساس همدردي همراه با افق روشن و مشترك، جامعه را كن فيكن كرد
اين دوره شيرين ازادي چندان دوام نياورد... اسلاميها مثل بختك از راه رسيدن و بر اعتراض مردم سوار شدند. اولين حمله شان به انقلاب، حمله به زنان بود. ..اعتراض كرديم، تظاهرات كرديم،.. فرياد زديم : آ زادي زن معيار آزادي در جامعه است: اما برويمان اسيد پاشيدند، تيغ كشيدند، كتك زدند، زندان كردندو سركوب كردند. و حجاب سياه رو روي سر زنها كشيدند، موج سركوب عليه برابري طلبي، رفاه ، مسكن صف بيچيزان، كارگران شروع شد تا اينكه جهنم جمهوري اسلامي بوجود اومد. اما من هيچگاه آن دوره چند ماهه اي كه ابعاد خانه ام وسعت يافت را فراموش نميكنم. من دريافتم كه ستم بر زنان جزو ذات جامعه و انسانها نيست. دريافتم كه اگر انسانها عليه وضع موجود انقلاب كنند و بخواهند سرنوشتشان را خود بدست گرفته و رغم بزنند چقدرنسبت به هم مهربان وصميمي و نزديك ميشوند
امروز 28 سال از آن روزها ميگذرد و بار ديگر نسيم دگرگونی عمیقی از ايران ميوزد. زنان نقش مهمي در بوجود آوردن آن دارند. 28 سال است كه مداوم با قوانین ضد زن جنگيده اند عليه: حجاب، قوانين اسلامي، تبعيض در قوانين: كار، طلاق، حق سرپرستي فرزند،.... خلاصه عليه همه چيز. حال بعضي ها ميخواهند كه مردم و زنان در ايران به تغییرات کمی در وضعیتشان رضايت بدهند
اما مردم بويژه زنان و جوانان به هيچ چيز جز رفع تمام و كمال این شرایط ضد انسانی و نابرابر از زندگي شان، رضايت نحواهند داد. زنان در ايران حتي رادیکالتر از دوره انقلاب ٥٧ هستند
اما مهم است كه اينبار هيچ عامل و نيرويي نتواند در نيمه راه حرکتمان را متوقف كند. مهم است كه از تجربه هايمان بياموزيم. جامعه اي را بسازيم كه انسانها بر سرنوشت خويش حاكميت كامل دارند. جامعه اي كه نه مذهب در آن حكومت ميكند، نه مرد سالاري و تبعيض، نه پول و سود! جامعه ايكه در آن آزادي هر كس شرط آزادي ديگران باشد
با گذشت تقریبا سه دهه شرايط سخت و پر مشقت، بدلايل متعددي ميشه اميدوار بود كه ما فرصت پيروزي بسياري براي به سر انجام رساندن آرمانهایمان داريم
زنده باد آزادي و برابري، زنده باد آزادي زن
شما چه نظری دارید؟
شماهم اتفاقات و خاطرات زندگی خود را برای ما بفرستید تا با ارائه آن، زندگی واقعی زنان را با هم مرورکنیم
مرور یک اضطراب
شیوا نظری – اصفهان

مانتویی کوتاه و روشن ، شلوار تنگ و کوتاه ، روسری 50 سانتی و کوله ای به دوش قدم میزد داشت به مغازه های سر راهش نگاه می کرد ، به اجناس داخل و به آدمهایی که یا خرید می کردند یا فقط می دیدند و مثل خودش رد میشدند . اوایل شب بود حدود ساعت 6 . حواسش به تابلوی مغازه ها ، به چراغ های رنگی شان و به آدمهایی که از کنارشان می گذشت بود . یکی محکم تنه ای بهش زد و گفت: جلوتر میگیرن . نگاهی به عقب انداخت و زنی که بهش تنه زده بود را دید . جلوتر یه فرعی بود ، قدم هاش را سریعتر برداشت و پیچید تو فرعی . دفعه ی اولی نبود که تو مسیرش به "اونایی که میگیرن" بر میخورد. 2 هفته کمتر بود که بابت لباسش تعهد داده بود . حالا داشت فکر میکرد کسانی که تو خیابان بغلی دارند بازجویی می شوند چه عکس العملی نشان می دهند . دوست داشت بره و ببینه ،شاید بشه کاری کرد ...!!؟
شما چه نظری دارید؟
شماهم اتفاقات و خاطرات زندگی خود را برای ما بفرستید تا با ارائه آن، زندگی واقعی زنان را با هم مرورکنیم
8march.hejabno@gmail.com
کودکان و محرم
رزا راشین - آبادان

سومین روز محرم پسرم را به مدرسه بردم. در بدو ورود هردو شوکه شدم زیرا تمام در و دیوار دبستان را سیاهپوش کرده بودند وجلوی درب ورودی چند تا از پسرهای کلاس پنجم با سنج ودمام ایستاده بودند و اول صبح با ان صداهای گوشخراش تودل بچه ها روخالی میکردند. وهمچنین روی دیوار کریدور اصلی قاب عکس قربانیان جنگ رانصب کرده بودند که باعث ایجاد فضای ماتم زده ای شده بود. از بلند گوی مدرسه هم برای مراسم صبحگاهی صدای نوحه وعزاداری پخش می شد وبچه ها می بایستی در هوای سرد سینه میزدند
آنقدر عصبانی شدم که دلم میخواست دست بچه ام را بگیرم واز ان مدرسه بیارمش بیرون اما به کجا میبردمش؟ اسمان تمام مدارس ایران همین رنگه
هر روز یکساعت بچه ها راسر صف نگه میدارند و مراسم عزاداری اجرا میکنند بچه ها هم باید سینه بزنند.پسرم میگفت انقدر سینه زدم که دستم درد گرفته
همچنین به پسربچه های مهدکودک گفته اند لباس مشکی بپوشند وزنجیر بیارند تا در مهد مراسم نوحه خوانی و زنجیرزنی اجراکنند البته همرا با فیلمبرداری
درضمن از یکروز قبل از تاسوعا ودو روز بعد ازعاشورا همه رستورانها ومراکزتفریحی شهر تعطیل میباشند
پسرم میگه غذا خوردن که کار بدی نیست پس چرارستورانها تعطیل اند؟
واقعا جای تاسف دارد مذهب (اسلام) انقدر ضدانسان است که به تنهاچیزی که فکر نمیشود انسانها ازجمله کودکان وحقوق انان میباشد
کودکان نیاز به محیط شاد و جشن و سرور دارند بویژه در محیط هایی مثل مهد ومدارس وجامعه . زیرا کودک برای چندین ساعت دوراز والدینش نگهداری میشود می بایست به جبران این فقدان او را با آموزش و شادی وبازی سرگرم کنند نه بااجرای مراسم عزاداری ..!؟
تحمیل عقاید مذهبی به کودکان ممنوع میباشد زیرا به مثابه تضییع آینده و حقوق انان است
امیدوارم جنبش خلاصی فرهنگی و اخلاقی بتواند ستم مذهبی که در ایران به کودکان روا داشته میشود را انعکاس جهانی دهد و آنها را از این فشار برهاند
شما چه نظری دارید؟
شماهم اتفاقات و خاطرات زندگی خود را برای ما بفرستید تا با ارائه آن، زندگی واقعی زنان را با هم مرورکنیم
مروری بر مسئله حجاب
نوشین رضوانی – تهران
معمولا چنين تصور می‌شود که حجاب يا بدحجابی مساله‌ای اجتماعی و اخلاقی است، اما در ايران حجاب ابعاد سياسی برجسته‌ای به خود گرفته است
در نظام جمهوری اسلامی حجاب برای خانم‌ها اجباری است و بی‌حجابی جرم تلقی می‌شود
برخی از مقام‌های مسئول استفاده از چادر سياه را برای خانم‌ها «حجاب برتر» می‌دانند و به آن توصيه می‌کنند، اما هر چه از عمر نظام جمهوری اسلامی می‌گذرد، سختگيری در اين مورد پرهزينه‌تر می‌شود
بنابراين، دست‌اندرکاران نظام استفاده از مانتو و روسری را صرف نظر از رنگ آن در مجموع برای رعايت آنچه 'شئونات اسلامی' می‌نامند، کافی می‌دانند، اما مشکل آنها اين است که طيف وسيعی از زنها از مانتو و روسری به گونه‌ای کاملا متفاوت و متضاد از آنچه مورد نظر جمهوری اسلامی است، استفاده می‌کنند
از آنجا که بسياری از زنهای ايرانی به حجاب اعتقاد ندارند و آن را تحميلی از سوی حکومت می‌دانند، با شيوه‌های مختلف با آن مبارزه می‌کنند که يکی از اين شيوه‌ها استفاده از روسری‌های بسيار نازک و باريک و مانتو وشلوارهای بسيار کوتاه و تنگ است
قاعدتا اين نوع پوشش ها نه فقط نظر حکومت و پیروان آنان را تامين نمی‌کند، بلکه خشم آنان را هم برمی‌انگيزد زيرا به اعتقاد آنان، اين نوع پوشش به 'تمسخر گرفتن حجاب' و بدتر از بی‌حجابی است
اين نکته را اغلب زنهای بی‌اعتقاد به حجاب می‌دانند و ظاهرا در نوعی اعتراض منفی از هر فرصتی برای تنوع دادن به پوشش خود به طوری که از حجاب مورد نظر حکومت بيشتر فاصله بگيرد، استفاده می‌کنند
هرگاه اين نوع پوشش ها در شهرهای ايران چشمگير باشد، اين سر و صداها معمولا پس از يک سلسله سختگيری خاموش می‌شود، زيرا حکومت به تدريج به اين نتيجه رسيده است که برخورد فيزيکی و قانونی با به اصطلاح بدحجابان، باعث حل اين مساله نمی‌شود بلکه صرفا دامنه نارضايتی را در بين زنان وجوانان افزايش می‌دهد.
اما خشم ناشی از برخوردهای فيزيکی و قضايی با زنان بد‌حجاب!!! در جامعه ايران هزينه‌ای فراتر از اين دارد
مروری معاصر برپدیده حجاب
همزمان با شصت و نهمين سالگرد منع استفاده از چادر و روسری [کشف حجاب] در ايران، نمايندگان مجلس با بحث پيرامون طرح مد و لباس اسلامی، نشان دادند که پوشش زنان و مردان همچنان موضوعی مهم در نزد حکومتگران در ايران است
شصت و نه سال پيش، رضا پهلوی، که از قرار معلوم بعد از سفری به ترکيه، تحت تاثير فرهنگ اروپائی آتاتورک قرار گرفته بود، با ظاهر کردن خانواده خود در اجتماع بدون آنکه چادری بر سر و روبنده ای بر صورت داشته باشند، به تعبير روز "کشف حجاب" کرد که به سرعت تبديل به قانونی شد که در آن عبور و مرور زنان را در ملاء عام در صورت داشتن حجاب يا با سر پوشيده ممنوع می کرد
پايان دوران بی حجابی اجباری
اجباری شدن بی چادری زنان که در هفدهم دی ماه سال 1314 اتفاق افتاد، تا روزی برقرار بود که رضا پهلوی سلطنت داشت و با خلع وی از حکومت، زنان چادری به خيابان ها آمدند در سی هفت سال سلطنت محمدرضا پهلوی، بی آنکه اجباری در کار باشد، پوشش نسل ها آرام آرام شباهت خود را به زنان اروپائی کامل کرد
آغاز حجاب اجباری
مدتی از انقلاب گذشته بود که زمزمه اجباری شدن حجاب برخاست و اول بار زنان کارمند ادارات را شامل شد و با اولين مقاومت زنان، جمهوری اسلامی که اين موضوع را مطرح کرده بود، با ذکر اين که اجباری در کار نيست عقب نشست
در سال 58 تظاهراتی که از سوی زنان عليه حجاب اجباری برپا شد، مقابله با کاری بود که حکومت دينی، اقدام به اجبار آن می کرد
مسأله حجاب، مدتی پس از پيروزی انقلاب در مطبوعات و محافل گوناگون مطرح شد
سخت‌گيری‌های غيررسمی درباره حجاب از فردای پيروزی انقلاب آغاز شد. تا سال شصت، هنوز حجاب امری اجباری و رسمی نشده بود؛ اما درست هم‌زمان با حذف سياسی و خونين گروه‌های سياسیِ چپ، حجاب اجباری شد و برخوردی سرکوبگرانه (ضرب وشتم وفحاشی-اسیدپاشی-تیغ و چاقو کشی-زندان-شکنجه-شلاق-اعدام-سنگسار) برای آن در مکان‌های عمومی اعمال شد
حجاب در کنار جداسازی زن و مرد در مکان‌های عمومی و خصوصی، يکی از اصلی‌ترين چالش‌های جمهوری اسلامی، با زنان و جوانان است. بخش عمده‌ای از آن‌چه در جمهوری اسلامی، "فسادِ اخلاقی، اعمال منافی عفت و مخالف با شئونات اسلامی" ناميده می‌شود به پوشش و رابطه زن و مرد مربوط است
سیاست سه دهه گذشته جمهوری اسلامی، همواره سخت‌گيری و نظارت بيشتر بر زندگی خصوصی مردم بوده‌است
از 28 سال پیش تا به امروز مسئله‌ی حجاب و «بدحجابی» به یکی از معضلات اجتماعی بدل شده است. و برای رعایت نکردن «پوشش شرعی» مجازاتهایی پیش بینی شده است
اوایل انقلاب که زنان برای آزادی پوشش و مقابله با حجاب اجباری تظاهرات می‌کردند، عده‌ای با شعار «یا روسری یا توسری» ظاهرا پوشاندن موها و بعدا به تن کردن مانتو را حجاب می‌دانستند اما هرجا توانسته‌اند نشان داده‌اند که چادر و مقعنه را به عنوان «حجاب» ترجیح می‌دهند. تا همین اواخر پوشیدن چادر در دانشگاههای آزاد الزامی بود، در مدارس حتا پوشیدن جوراب سفید منع می‌شد و رنگهای مجاز برای مانتو به چند رنگ محدود است. بر کسی نیز پوشیده نیست که «چادری» بودن اگر علنا و صریحا شرط استخدام در ادارات دولتی نیست، شانس متقاضی را بیشتر می‌کند
هم اينک در جامعه ايران علی رغم حکومتی مذهبی و سنت گرا، تعداد دختران در حال تحصيل از پسران بیشتر شده که نتیجه مبارزه و عقب ننشستن زنان بر علیه آن همه تهاجم و دست اندازی به حقوقشان است
تناقض در مسائل مربوط به حجاب هر روز در مثالهای بیشماری قابل مشاهده است؛ در سریالهای تلویزیونی گاهی زنان در خانه و حتا موقع خواب نیز روسری از سر بر نمی‌دارند ،اما در سریالهای خارجی زنان بدون روسری نمایش داده می‌شوند. در همین حال ضمن این که پوشش اسلامی را برای زنان فیلمهای خارجی نمی‌توان اجباری کرد و آن را با این توجیه که نامسلمانند می‌پذیرند ،زنان خارجی که به عنوان توریست به ایران می‌آیند ملزم به رعایت حجاب هستند! طی 28 سال گذشته در مکان‌های عمومی، مانند سینما و تاتر، زنان و مردان را از هم جدا می‌کنند . اجبارهایی، مانند جدا کردن زن و مردی که با هم سوار مترو و اتوبوس می‌شوند گاهی وضعیتی پردردسر و بعضا مضحک به وجود می‌آورد
در این میان زنان و دختران نیز که برخلاف دیگر جوامع ( اسلامی)، هر روز نقش بیشتری در زندگی اجتماعی برعهده‌می‌گیرند، مسئله‌ی حجاب را به امکانی برای رویارویی با تبعیض و اعتراض بدل کرده اند
در کمتر جامعه‌ای پوشش ، به اندازه‌ی ایران با حکومت اسلامی، مشغله‌ی زنان و دختران و حتی مردان است. از لاکهای ناخن با شکلهای مختلف و رنگهای متنوع گرفته تا جورابهای لنگه به لنگه، از روسری کوچک تا موهای رنگی، از مانتوهای چسبان با زیپهای کج یا چاکهای فراوان تا شلوارهایی که به تناسب موقعیت کوتاه و بلند می‌شوند... اینها همه تلاشهایی است که هر انگیزه‌ای داشته باشد حتما یک نتیجه مشخص نیز خواهد داشت: نه به حجاب اجباری تعریف شده و تعیین شده ازطرف حکومت
حکومت اين بار قصد داردهم با اجبار و سرکوب وهم با الگو [مد] سازی و ترويج آن، در پوشش مردم دخالت کند
بحث «بدحجابی» و تلاش برای ارائه‌ی الگوی «حجاب » یکی از مشغله‌های نمایندگان مجلس است. [بنا به نوشته‌ی روزنامه‌ی اعتماد، ۱۷ مهرماه ۸۴، و به نقل از خبرگزاری ایلنا] عضو کمیسیون اجتماعی مجلس، مرتضی فضل علی می‌گوید: «بدحجابی موجب مزاحمت برای خانواده‌ها و ناقض امنیت اجتماعی است زیرا حضور زنان و دختران نیمه‌عریان در سطح جامعه نظم اجتماعی و فرهنگی را به‌هم می‌زند.» این نماینده «شیوع بدحجابی را حرکتی اعتراضی یا سازمان‌دهی شده برای مقابله با نظام» می‌داند
فاطمه آليا، از نمايندگان مجلس که ماه هاست طرح مد ولباس اسلامی را دنبال می کند از برپايی جلسه کميسيون فرهنگی مجلس در اين باره خبر داد و گفت بايد مدهای تازه ( نوع ایرانی-اسلامی)را جايگزين مدهای خارجی كرده و آن را از حالت تقليدی خارج سازيم
اما این زنان و دختران باید چگونه پوشیده باشند و چه پوششی را باید تبلیغ و اجبار کرد تا، «بدحجابی» وسیله‌ی اعتراض به نظام نشود؟ ظاهرا مسئولان نیز متوجه شده‌اند که اجبار چادر و مقنعه به عنوان «حجاب ممکن نیست. و به همین دلیل از سال گذشته بحثی در مجلس و بسیاری دیگر از نهادهای حکومت پیرامون طراحی «لباس ملی ایرانیان» آغاز شده است. پس از اشاره‌ی خامنه ای ، در تیرماه سال گذشته، درمورد ضرورت جلوگیری از نابسامانیهای فرهنگی و ساماندهی پوشش [برای ايجاد تنوع در لباس نبايد از مدلهای غربی تقليد کرد بلکه می‌توان با ارائه الگوهای بومی و ايرانی و طراحی" لباس ملی ايرانيان" اين نياز را تامين کرد.] ابتدا گروه مشاوران شهردار، محمود احمدی‌نژاد، خبر تدارک برگزاری جشنواره‌ی طراحی لباس ملی را اعلام کردند و سپس مرکز پژوهشهای مجلس نیز زمینه‌ی ارائه‌ی طرحی برای ساماندهی مد و لباس را آغاز کرد
گرچه پوشش مسئله‌ی هر روز مردم است موضوع حجاب و «بدحجابی» مدام و به خصوص در فصلهای گرم سال موضوع روز می‌شود و بحثهای داغی به همراه می‌آورد که با گذشت زمان دچار فراض و نشیب شود. آغاز
سال تحصیلی نیز از ایامی است که به مناسبت آن این موضوع دوباره مطرح می‌شود. به
گزارش خبرگزاری مهر، امسال با گشایش دانشگاهها معاونت فرهنگی دانشگاهها
در بخشنامه‌ای هشدار داد که «نسبت به امر بد حجابی!!! و عدم پوشش
مناسب برخورد خواهد شد
منابع: سایتها ی خبری و وبلاگهای مربوط به حقوق زنان
شما چه نظری دارید؟
شماهم اتفاقات و خاطرات زندگی خود را برای ما بفرستید تا با ارائه آن، زندگی واقعی زنان را با هم مرورکنیم

4 comments:

Anonymous said...

من خانوم شهرنوش ÷ارسی ÷ور مدت زمانی است که از کتاب هایشان میشناسم
و معتقدم زمانی فرا رسیده که کسانی چون ایشان به جای فمینیست های سازشکاری که امروز اسمشان در جامعه بر سر زبان است به افکار عمومی جهت بدهند
وقتی کتابهای خانوم ÷ارسی ÷ور رو می خونی به اوج فاجعه در ایران ÷ی می بری.چون مثل همین مصاحبش که تو وبلاگ آمده بی ÷روا واقعیات رو مگه و ما در شرایط امروز به همین نیاز داریم و نه چیز دیگه ای
اول باید یاد بگیریم که مشکلاتی که سالهاست داره ما رو خفه میکنه فریاد بزنیم نه اینکه تو خودمون بریزیم و همش احساس گناه کنیم
در مورد خود مطلب انقدر واضحه که نیاز چندانی به بررسی نداره یه زن وسط یه کوه محدودیت گیر افتاده و هیچ راه فراری نیست
در مورد یه چشم حرف زد که اونو نگاه میکنه باید بگم این چیزیه که تو هر کشور مذهبی هست
این چشم لعنتی
نه یه بابای مهربون که نشسته اون بالا بچه هاشو نگاه میکنه مثل یه بابای واقعی (از نوع مردسالارش) از هر کدوم بچه هاش خطایی سر بزنه اونو تنبیه میکنه و بچه های خوبشم مورد لطف قرار می ده
اینو اون بالا گذاشتن که همیشه ب÷انت که همیشه یه احساس گناه تو وجودت ریشه بگیره و عین سرطان که متاستاز میده تمام وجودتو سرشار از احساس گناه کنه
برای آزادی اول از همه باید این ناظر کبیر,این اولین دیکتاتور دنیا رو از ذهنمون دور کنیم
موفق باشید

Anonymous said...

سلام.
طي يك نظر سنجي اعلام شده است كه 52%از زنان در ايران موافق حجاب هستند.
اگر نتيسجه اين نظر سنجي درست هم باشد باز خود يك دليل ايجاد مي كند كه اجبار رعايت حجاب بايد از بين برود.
چرا كه وقتي نيمي از جامعه موافق پيروي از امري باشند ديگر نيازي به اجبار در آن نمي باشد.
مي توان نتيجه گرفت كه اجبار رعايت حجاب در ايران مي تواند به معناي عدم رضايت باشد چرا كه در صورت رضايت جامعه از چنين امري ديگر نيازي به جبر نبود.
اما اين موضوع كه پس از برداشته شدن حجاب چه پوششي در جامعه حاكم باشد را نبايد به شكلي بيان كرد كه طرفداران رعايت حجاب زير فشار باشند. در حقيقت باشد همه بتوانند پوشش مد نظر خود را داشته باشند.
موفق باشيد

Anonymous said...

سلام
درسته که نا برابری و ظلم به زن در ایران زیاده اما این ظلم نصفش ریشه ای و عمرش شاید به هزار سال برسه!
در همه جای دنیا ظلم به زن به انواع و انحای مختلف وجود داره چون زن نوعی تفکر محافظه کرانه و قناعت به وضع موجود را در خون خود دارد.
این حکومت هم با افراطگری و تفسیر به رای خود کردن دین نوعی حکومت اسما اسلامی ولی راسما دیکتاتوری را چه برای زنان و چه برای مردان بوجود آورده.
نمی دانم حالا سوسیالیسم با اون سابقه بدبو و داغون خود چرا خود را دوای درد فعلی ایران معرفی میکند. یعنی مردم ایران هیچ وقت نباید آزاد شوند و باید از چاله به چاه بیافتند؟! بعید می دانم که چنین حماقتی را باز مرتکب شوند.

Anonymous said...

ههههههههههه
خوبه به سرو کله هاتون بزنین تا صبح دولتتون بدمد
هههههههه