Thursday, March 29, 2007

سیزده بدر بی حجاب است

سیزده بدر بی حجاب است
هفته دیگر سیزده بدر است. روزی که باز مردم جمع میشوند، زن و مرد، پیر و جوان، می زنند و میرقصند و شادی میکنند. روز عزای دیگری برای رژیم اسلامی و ضد شادی. روزی که مردم بیرون اند و بندهای اقتدار رژیم شل میشود و جنبش خلاصی فرهنگی جوانان خودی نشان میدهد. حجاب بر میدارند، دختر و پسر دست در دست هم میرقصند و دیوارهای آپارتاید جنسی را میریزند و خلاصه کمی تلافی اینهمه دخالت حکومت مذهبی در زندگی خصوصی و اجتماعی را در می آورند. یادتان نرود بعد از هشت مارس امسال و گسترش اعتراضات زنان و دختران علیه حجاب ، سیزده بدر امسال بیشتر از همیشه بی حجاب است
............................................................
به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن
شرایط اقتصادی و اجتماعی زنان، نقش سرکوبگر اسلام وبرخورد سازمان-ها و گروه-های چپ
مرجان افتخاری
مارس 2007

.کنار گذاشتن مذهب از تمام بنیاد-های جامعه مدنی اولین و مهمترین گام در زمینه از بین بردن شکاف-های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. بدون در نظر گرفتن این موضوع که مذهب امری خصوصی و شخصی است و بدون جدا سازی کامل این هیولای تحقیر و تحمیق از دستگاه دولت هر پیشنهادی و یا هر راه حل دیگری راه به نا کجا آباد است
هشت مارس روز جهانی زن را در حالی بر گذارمیکنیم که مردم کشور ما در شرایط بسیار حساسی بسر میبرند. از یک طرف خطر حمله احتمالی امپریالسیم آمریکا و سایر کشور-های امپریالیستی تحت پوشش پروژه هسته-ای و از طرف دیگر مردم کشورمان با رژیم ارتجاعی اسلامی روبرو هستند که علاوه بر فشار-های اقتصادی، بیکاری، گرانی، فقر و فلاکت بصورتی دائمی مورد سرکوب شدید، زندان، شکنجه و اعدام قرار دارند
سیاست-های تجاوز گرایانه امپریالیستی در عراق و افغانستان، کشتار و قتل عام مردم بی پناه توسط تروریستهای اسلامی، سرکوب و زندانی کردن کارگران، فعالین سیاسی و روشنفکران در رژیم جمهوری اسلامی بیان گر منافع و سیاست-های مشترکی است که همه مردم، کارگران، زحمتکشان، دانشجویان، معلمان و روشنفکران را در منطقه مورد هدف قرار داده-اند. در یک چنین شرایطی روز جهانی زن را باید به مبارزه علیه سیاست-های نظامی امپریالیستی، علیه ارتجاع و تروریسم اسلامی تبدیل کنیم و از همه نیرو-های صلح دوست و ضد جنگ در سطح جهان، اتحادیه-های کارگری، سازمان-ها و احزاب مترقی بخواهیم در این راه با ما هم گام و هم صدا شوند
تردیدی نیست که شرایط و وضعیت زنان در سراسر دنیا باعث نگرانی سازمان-ها و گروه-هائی است که در زمینه حقوق زنان فعالند. فشار-های اقتصادی، بیکاری، خشونت، تجاوز، کشتار،فحشا، الکلیسم و اعتیاد زنگ-های خطر را در سراسر دنیا به صدا در آورده اند. طبیعتا در کشور-های جهان سوم و یا در حال توسعه، زنان در شرایط دشوارتری زندگی میکنند. در اکثر کشور-های آفریقائی بدلیل قرن-ها استعمار و غارت ثروت ملی، جنگ-های داخلی، بیخانه مانی، آوارگی، فقر و گرسنگی که پدیده-هائی دائمی هستند، کودکان و زنان بیشتر در معرض خطر قرار دارند. بطور کلی، خطر مرگ هزاران انسان، بویژه زنان کودکان در چاد و درافور نمونه عینی شرایط فاجعه آمیزی است که به مردم این مناطق تحمیل شده است
در کشور-های عربی، افغانستان و ایران زنان نه تنها قربانی سیستم، مناسبات و روابط سرمایه داری هستند، بلکه زیر فشار روابط فرهنگی فئودالی و قوانین ضد انسانی مذهب اسلام هم کمر خم کرده-اند. در این کشور-ها قوانین عقب مانده فئودالی و ارتجاعی اسلام نقش کاملا سرکوبگری در زندگی اجتماعی و شخصی همه مردم بویژه زنان دارد. در قرن 21، در اوج تغیر و تحولات ایدئولوژیکی و پیشرفت-های تکنولوژیکی دنیای امروز در کشور-های اسلامی شاهد گسترش خرافات مذهبی، تحقیر و تحمیق انسان-ها بویژه زنان هستیم
در حالی که در کشور-های دیگر، شکاف–های جنسی بین زن و مرد لااقل در سطوح قضائی، اجتماعی و فرهنگی در حال تقلیل هستند، در کشور-هائ اسلامی تبعیض جنسی و فرهنگ مردسالارانه گسترش یافته و قوانین عقب مانده و واپسگرای 1400 سال پیش در زندگی خصوصی و اجتماعی مردم سایه افکنده است
واقعیت این است که در طول 28 سال مردم ایران و بویژه زنان، بطور عینی و عملی در روند زندگی روزانه به خشونت و بربریت اسلام و اساسا نقش دین در دستگاه دولت پی برده-اند. آنان در عمل به این نتیجه رسیده-اند که همه مذاهب بویژه اسلام سد و مانعی هستند در مقابل رشد فکری، سیاسی، اجتماعی و آزادی انسان-ها. آنها به تجربه این نتیجه رسیده-اند که دین امری شخصی است و باید از دستگاه دولت و سیستم سیاسی کشور کنار گذاشته شود، و در این راه مبارزه-ای هر چند سخت و دشوار را در پیش گرفنه-اند و تا کنون بهای سنگینی را برای آن داده-اند
شرایط اقتصادی زنان در ایران
بدون تردید، حضور زنان و فعالیت آنان در عرصه–های اقتصادی، یعنی در تولید اجتماعی و مناسبات تولیدی همیشه یکی از فاکتور-های رشد اقتصادی جامعه محسوب میشود. از طرف دیگر استقلال اقتصادی زنان می تواند یکی از دلائل مهم و اصلی تغیر و تحولات اجتماعی و فرهنگی باشد. اگر نگوئیم که استقلال اقتصادی زنان تنها عامل مبارزه علیه فرهنگ و سنت-های پوسیده گذشته است ولی به جرات می توان گفت که مهمترین فاکتور مبارزه در این راه است. شرکت مستقیم زنان درتولید اجتماعی نه تنها نظم و تقسیم کار نوینی را ایجاد می کند بلکه روابط و مناسبات اجتماعی تازه-ای را پایه گذاری میکند که با سنت-های گذشته کاملا متفاوت است. بر همین مبنا و در همین راستا است که برابری حقوق زنان در تمامی عرصه-های زندگی بطور جدی مطرح میشود. تقریبا در سراسر دنیا، با توجه به شرایط اجتماعی، مبارزه-ای پیگیر برای به رسمیت شناختن برابری حقوق زنان و رفع شکاف-های جنسی در تمامی زمینه-های اقتصادی، و طبیعتا سیاسی و اجتماعی در جریان است
در کشور-های پیشرفته صنعتی، علیرقم به رسمیت شناختن برابری زن و مرد از نظر حقوقی و قضائی، علیرقم وجود سندیکا-ها که از حقوق مزد بگیران ( زن و مرد) دفاع میکنند و با وجود احزاب سیاسی مدافع این برابری، زنان قربانی تبعیض جنسی کاری هستند. برای روشن-تر شدن شکاف-های اقتصادی، به تحقیقات آماری فورم اقتصاد جهانی که در سال 2005 انجام شده اشاره میشود. این تحقیفات در بین 115 کشور جهان بعمل آمده که ایران در رتبه 108 قرار گرفته است. برای مقایسه شکاف-های اقتصادی و کاری چند کشور مختلف، اروپائی، آمریکای لاتین، آسیائی و کشور-های خاورمیانه-ای با تفاوت-های تاریخی و فرهنگی، انتخاب شده اند
همانطور که ملاحظه میشود، در اکثر این کشور-ها میزان دستمزد زنان در مقابل کار مشابه به مراتب کمتر از مردان است، حتی در بعضی از کشور-ها مانند عربستان سعودی در آمد مردان 4 یا 5 برابر در آمد زنان است
دلائل، فاکتور-ها و عوامل مختلفی میتوانند در ایجاد این تبعیض جنسی دخالت داشته باشند. در درجه اول، مکانیک اقتصادی مناسبات و روابط تولیدی سرمایه داری، بهره-کشی، ایجاد تفاوت-های کاذب، ایجاد فضادی رقابتی نا سالم که جزء ذاتی و جدا ناپذیر کار و تولید اجتماعی در جهان سرمایه داری است. عوامل دیگری مانند بیسوادی بویژه در کشور-های جهان سوم و بطور کلی موضوع آموزش-های-حرفه-ای و تخصصی است که تائیر قابل ملاحظه-ای را در کم و یا زیاد کردن شکا-ف-ها جنسی دارند. در نهایت میتوان به فاکتور-های فرهنگی-اجتماعی اشاره کرد، مانند فرهنگ مردسالارانه، چهارچوب-های مذهبی وسنتی زن ستیز که هر یک نقش مهمی در ایجاد و گسترش شکاف-های اقتصادی دارند
بطور کل، در کشور-های جهان سوم و عقب افتاده اقتصادی، استثمارو بهره کشی از زنان بیشتر و شرایط کاری آنان بسیار دشوار تر است. در چنین جوامعی زنان نه تنها در مقابل کار برابر حقوقی به مراتب کمتر از مردان دریافت میکنند بلکه اولین قربانیان بحران-های اقتصادی مانند اخراج و بیکاری نیز هستند. در کشور-هائی چون ایران که مذهب اسلام در قدرت سیاسی نقش پایه-ای دارد، زنان بیش از دیگران زیر فشارتبعیض جنسی، قوانین و فرهنگ سنتی-مذهبی قرار دارند. محدودیت-های شغلی و حرفه-ای، حجاب اسلامی، جداسازی و تهدید-های دائمی در مورد رعایت مقررات اسلامی فشار-های مضاعف روحی و روانی هستند که زنان در محیط کار تحمل میکنند. رژیم اسلامی پس از روی کار آمدن به شیوه-های مختلف چون باز خرید، مازاد بر احتیاج، تهدید و تبلیغات اسلامی تلاش کرد تا زنان را خانه نشین سازد. ولی واقعیت ساختاری اقتصاد سرمایه داری در تضاد با ایده-های پوسیده فئودالی و اسلامی مانع چنین طرحی در سطح گسترده شد. زنان کشورمان علیرغم تمام فشار-ها، محدودیت-ها و سرکوب به کار و فعالیت ادامه دادند
بطور کلی، از بین بردن تبعیضات جنسی در زمینه اقتصادی و در ادامه آن نابرابری-های اجتماعی موضوع ساده-ای نیست که بتوان در کوتاه مدت به آن پاسخ داد. ولی پوسیدگی سیستم موجود، بستر و زمینه-های عینی تغیر و تحول از یک سو، رشد و آگاهی مردم بویژه برابری خواهی به حق زنان از سوی دیگر ضرورت مبارزه-ای جدی و پیگیر را در برابر همه نیرو-های مترقی و انقلابی قرار میدهد. تغیرات بنیادین در سیستم آموزشی، ایجاد مراکز حرفه-ای و تخصصی، دادن امتیازات بیشتر به زنان و کنترل بازرسان کار میتوانند اولین گامها برای رسیدن به این هدف در یک سیستم نوین اقتصادی باشند

شرایط اجتماعی و نقش مذهب اسلام در سرکوب زنان
فرهنگ، آداب و رسوم هر جامعه-ای در عین حال که بیانگر گذشته تاریخی مردم آن جامعه است، بازگوکننده رشد و تغیر و تحولات فکری مردم نیزمیباشد. تردیدی نیست که سیستم حکومتی، با در اختیار داشتن تمام اهرم-ها و ابزار قدرت، نقش اساسی را در تغیر و دگرگون سازی فرهنگ، آداب، رسوم و روابط اجتماعی بعهده دارد. گرچه تغیر آداب، رسوم و سنت-ها بویژه آنجا که مربوط به اعتقادات و باور-های مذهبی است به دشواری و به مرور تغیر می-کنند، ولی بدون تردید همانگونه که توضیح داده شد نقش دولت، سیاست کلی آن، سیستم آموزشی، رسانه-های فرهنگی و گروهی، نهاد-ها و سازمان-های فرهنگی–اجتماعی مجموعه-ای است که در تغیر و تحولات یک جامعه مدنی نقش اساسی دارند
در کشور-هائ اروپائی و بعضی از کشور-های آسیائی و آمریکای لاتین، با جدا سازی دستگاه دولت از کلیسا و اعلام دولت-های لایئک، پایه-های تغیر وتحولات فرهنگی و اجتماعی در بسیاری از زمینه-ها بوجود آمد و شاهد تغیر شرایط زنان در زمینه-های اجتماعی وقضائی هستیم. بطوری که زنان و مردان در مقابل قانون برابر شناخته شدنده-اند. چنین تحولی تا زمانی که پاپ–ها، کشیش-ها و بطور کلی کلیسا در دستگاه دولتی یعنی در قدرت تصمیم گیری حضور داشت امکان پذیر نبود. در طول تاریخ، مذهب بطور کلی (مسیحیت و اسلام) نقش باز دارنده، سرکوبگر و ارتجاعی بویژه در رابطه با زنان داشته و دارند. با نگاهی به تاریخ ادیان به سادگی به این نتیجه میرسیم که تمام ادیان بدون استثناء در چند زمینه دارای نقطه نظر مشترک هستند
1- کنترل سیستم آموزشی و تدریس آموزش-های دینی در مدارس. 2-محدود و ممنوع کردن فعالیت-های اقتصادی و اجتماعی زنان و در نتیجه ایجاد شکاف-های جنسی حقوقی و اجتماعی بین زن و مرد. 3- به رسمیت نشناختن حقوق دمکراتیک برای همه مردم مانند آزادی اندیشه، بیان، عقیده و قلم که نقش اساسی در تغیر و تحول فکری و پیشرفت مردم دارند. در 1906 مردم اروپا بطور مشخص فرانسه طی مبارزه-ای سخت موفق شدند کلیسا را از قدرت دولتی کنار بگذارند و مذهب را امری شخصی و خصوصی اعلام کنند، درست بر عکس مذهب اسلام
با این مقدمه، نظری می-اندازیم هر چند کوتاه به موقعیت و جایگاه اجتماعی، حقوقی، فرهنگی و شرایط نگران کننده و اسفبار زنان در ایران. در قرن 21، با همه تحولات ایدئولوژیکی و اجتماعی، شرایط زنان از نظر حقوق قضائی و اجتماعی در ایران، افغانستان و کشور-های عربی، آنجائی که هنوز فرهنگ فئودالی و مذهب اسلام نقش مستقیم و فعال در زندگی مردم دارند تکان دهنده و فاجعه آمیز است. زنان در این کشور-ها هنوز از لحاظ حقوقی و اجتماعی در قرن-های گذشته زندگی میکنند
در ایران، با روی کار آمدن جمهوری اسلامی و نقش اسلام در قدرت سیاسی شاهد بی حقوقی و بی هویتی زنان در ابعاد گسترده-ای هستیم، در چهار چوب قوانین ارتجاعی و زن ستیز اسلامی، زنان اساسا حق تصمیم گیری در بسیاری از مسائل فردی و شخصی خود را نداشته و این حق بنا به اصول اسلامی از آنها سلب شده است. طلاق یعنی حق قطع رابطه مشترک با همسر از او به صراحت گرفته شده، حقوق دیگر مانند حق تصمیم گیری در مورد فرزندان، مسافرت، کار و ازدواج هم طبق اصول اسلامی ازآنان گرفته شده اشت
از طرف دیگر گسترش فرهنگ مردسالارانه، تعدد زوجات و صیغه تبلور کامل روابط غیر انسانی و تحقیر آمیز برای زنان و مردان جامعه ما است. در حالی که شکاف جنسی بین زن و مرد لااقل از نظر اجتماعی در کشور-های پیشرفته صتعتی در حال زوال است، ما در ایران و کشور-های عربی با سنگسار زنان به جرم داشتن رابطه جنسی خارج از ازدواج، قانونی که نشان دهنده وحشی گری و بربریت اسلام است روبرو هستیم .در واقع، زنان نه تنها حق ابراز آزادانه احساس و عواطف خود را نداشته بلکه حق مالکیت بر تن خود را هم ندارند. به همه این فشار-ها و قوانین وحشیانه و ضد زن پوشش و حجاب اسلامی را هم باید اضافه کرد.برای روشن-تر شدن شکاف-ها جنسی در زمینه-های حقوقی، اجتماعی و فرهنگی باز به تحقیقات فورم اقتصاد جهانی مراجعه میشود
با مقایسه این آمار به این نتیجه میرسیم که پلی گامی و خشونت علیه زنان در کشور-های خاورمیانه-ای یا کشور-هائی که فرهنگ فئودالی و مذهب اسلام به طور مشخص درروابط حقوقی و اجتماعی و بطور کلی در زندگی روزانه مردم نقش عمده دارند زنان در شرایط وحشتناک و تاسف آوری بسر میبرند
بطور خلاصه در عصر مدرنیزاسیون، زنان در کشور-های اسلامی نه تنها زیر ستم سرمایه و مناسبات وحشیانه سرمایه داری و تبعیضات جنسی این سیستم کمر خم کرده-اند بلکه آنان در مرداب قوانین و دستورات متحجر، و غیر انسانی مذهب اسلام هم مورد تهاجم و سرکوب قرار گرفته-اند. اولین و مهمترین اصل در رابطه با مبارزه علیه شکاف-های جنسی، خشونت علیه زنان و برابری حقوقی آنان جدائی کامل و بدون قید و شرط دین از قدرت سیاسی است. کنار گذاشتن مذهب از تمام بنیاد-های جامعه مدنی اولین و مهمترین گام در زمینه از بین بردن شکاف-های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. بدون در نظر گرفتن این موضوع که مذهب امری خصوصی و شخصی است و بدون جدا سازی کامل این هیولای تحقیر و تحمیق از دستگاه دولت هر پیشنهادی و یا هر راه حل دیگری راه به نا کجا آباد است

نقش سازمان-ها و گرو-های سیاسی چپ در رابطه با زنان
برای بررسی این مقوله ضروری است که گذری هر چند کوتاه به شرایط زنان قبل از سال 57 داشته باشیم. بیسوادی بیش از 90% زنان در دهه 40، ساختاراقتصادی، مناسبات فرهنگی-سنتی حاکم بر جامعه مهمترین عواملی هستند که مانع فعالیت اقتصادی-اجتماعی و در نتیجه رشد فکری زنان میشد
بدون تردید، رفرم ارضی سال 1342،بعنوان ضرورت تاریخی اجتناب ناپذیر، دستاورد-های قابل ملاحظه-ای را برای زنان محروم جامعه ما داشت، مانند، حق رای و یا دادگاه-های خانواده، به عبارتی حق طلاق. در حقیقت، در اواخر این دهه و اوائل دهه 50 تغیرات محسوسی در شرایط زنان بوجود آمد. در واقع، این رفرم دستاورد مستقیم مبارزه زنان، مردان و روشنفکران کشورمان نبود. بلکه ضرورت اجتناب ناپذیر و تاریخی تغیر و تحولات جهانی وطبیعتا جامعه ایران بود. به همین دلیل، قبل از سال 57 هرگز و در هیچ شرایطی حقوق قضائی زنان مانند برابری در سهم ارث و دیگر موارد قضائی مورد سئوال قرار نگرفت. پیش از بهمن 57 زنان تشکلات، سازمان-ها و نهاد-ها و اساسا صف مستقل مبارزاتی نداشتند و مطالبات زنان محدود به نارضایتی–های عمومی از شرایط موجود بود. شکاف-های جنسی اقتصادی ( تفاوت دستمزد-ها و نوع اشتغال) رفع تبعیضات فرهنگی، اجتماعی، و مبارزه با سنت-های مردسالارانه فئودالی به عنوان مطالبات زنان مطرح نبود
در چنین شرایطی و یا چنین مجموعه-ای زنان کشورمان در مبارزات ضد امپریالیستی سال 57 شرکت کردند. پس از بهمن 57 و باز شدن فضای سیاسی و رادیکالیزه شدن مبارزه طبقاتی طبقه کارگر و اقشار مختلف جامعه، زحمتکشان، دانشجویان، استادان و معلمان تحول گسترده-ای را در صفوف زنان مشاهده میکنیم. بین سال-های 60-57سازمان-ها و تشکلات زنان نقش مهمی در روشنگری و ارتقاء مطالبات و مبارزات زنان داشتند. در حقیقت، برای اولین بار، نهاد-های مستقل و انقلابی زنان محرومیت-ها، محدودیت-ها، شکاف-های جنسی، فرهنگ مردسالارانه و قوانین اسلامی را مورد هدف قرار دادند. مسائلی که اساسا با بنیان-های ساختاری و تفکری اسلام در تضاد بود
به همین دلیل، پس از بر قراری جمهوری اسلامی، زنان اولین کسانی بودند که مورد تهاجم قرار گرفتند و طرح حجاب اسلامی گام به گام به اجراء در آمد. ابتدا در ادارات دولتی و مدارس و سپس در سطح جامعه، و برای تثبیت آن، رژیم اسلامی ارگان-های فشار و سرکوب خود را در محیط کار، کوچه و خیابان سازماندهی کرد. حجاب اسلامی، جداسازی زن و مرد در ادارات و محل کار، اتوبوس-ها تهاجم-های پی در پی به حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی زنان و همه جامعه بود
در حقیقت، اولین گام-ها در جهت اسلامیزه کردن جامعه مدنی با حمله و محدود کردن زنان و اجرائ عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین قوانین بشری شروع شد. در آن زمان، تنها تعدادی از مردان روشنفکر، کانون-های دمکراتیک بویژه کانون نویسندگان زنگ-های خطر را بصدا در آوردند و به زن ستیزی جمهوری اسلامی اعتراض کردند. سازمان-ها و گروه-های چپ با دید دیگری به این موضوع نگاه میکردند، و اساسا تحلیل دیگری را در مقابل آن ارائه میدادند. با توجه به تحلیل–های ارائه شده در آن زمان، مبارزه ضد امپریالیستی "خرده بورژوازی و روحانیت مبارز" بویژه پس از اشغال سفارت آمریکا اهمیت بسیاری داشت
متاسفانه چپ ایران رابطه دیا لکتیکی و ارگانیک مبارزه طبقاتی طبقه کارگر و سایر اقشار و طبقات موجود در جامعه که می توانستند در رادیکالیزه کردن و تداوم مبارزات نقش مهمی داشته باشند را درک نکرد و بهائی نداد. نداشتن چشم انداز واقعی از مطالبات و مبارزات زنان، تادیده گرفتن نقش آنان بعنوان نیروی فعال در دمکراتیزه کردن جامعه، پیوند این مبارزه با مبارزات طبقه کارگر، دانشجویان و سایر اقشار دیگر جامعه موضوعی بود که چپ ایران به آن نپرداخت و بهای لازم را به آن نداد. این موضوع میتواند دلائل و ریشه-های گوناگون داشته باشد. شرایط خفقان و پلیسی رژیم شاه، شکل انتخابی مبارزه گروه-ها و سازمان-های چپ در گذشته و نداشتن تجربه مبارزه علنی و همه جانبه در زمینه-های اجتماعی یکی از این دلائل است. از سوی دیگر، نداشتن ارزیابی عینی ازپتانسیل مبارزاتی طبقات، نیرو-ها، گروه-ها و اقشار مختلف جامعه، مطالبات آنها، تاثیر مبارزات هر یک در روند کلی مبارزه مسائلی هستند که چپ ایران تجربه و درک عینی در این زمینه را نداشت. در واقع، بدون ارزیابی و تحلیل از ویژگی-های مشخص جامعه ایران، با الگو برداری از نمونه-های تاریخی، زمینه-ها و الویت-های مبارزه و فعالیت را انتخاب کرده بود. به همین دلیل موضوع زنان تنگنا-ها و مشکلات آنها بهای چندانی برای چپ ما نداشت
موضوع دیگر که بدون هیچ تعصب فکری و یا احساسی باید به آن اشاره کرد، وجود ریشه-ها و تفکر سنتی-مذهبی، فرهنگ مرد سالارانه، اتوریته و برتری جوئی-های مردانه که گاها با انقلابی بودن توجیح میشد می توانند دلائلی باشند در کنار مجموعه-های دیگر در مورد ندیده گرفتن و بها ندادن به مشکلات و مبارزات زنان. به عبات دیگر، چپ ایران با فرهنگ فئودالی، سنتی،و مذهبی فاصله نگرفنه و تصفیه حساب نکرده بود. بنابر این چگونه میتوانست به درک و ضرورت مبارزات زنان آگاه باشد
خوشبختانه در این چند سال اخیر، بسیاری از فعالین و بعضی از احزاب و گروه-های چپ به پتانسیل مبارزاتی و اهمیت مبارزات زنان علیه فرهنگ پوسیده گذشته و قوانین ارتجاعی و زن ستیز اسلامی پی برده-اند و در این راه فعالیت میکنند و دفاع از حقوق زنان را نه بعنوان موضوعی انقلابی بلکه بعنوان یک ضرورت حیاتی برای انقلاب آینده پذیرفته-اند

Friday, March 23, 2007

مانيفست عليه حجاب

مانيفست عليه حجاب
سخنراني مريم نمازي در سمينار هشت مارس در لندن

بهار زن جواني که در آلمان زندگي مي کند در نامه اي به مينا احدي بنيانگذار کمپين "من از مذهب روي برگردانده ام" نوشته : "وقتي من را در خيابان ببينيد من محجبه هستم. اما فکر نکنيد من مسلمان هستم. من توسط پدر و برادرانم مجبور به پوشيدن حجاب شده ام. اگر حجاب سر نکنم آنها من را مي کشند. قبلا فکر مي کردم فقط من اين سرنوشت را دارم، اما حالا مي دانم که تنها نيستم

بهار تنها نيست، تعداد غير قابل شمارشي از زنان و دختران از آسيا و خاورميانه و شمال آفريقا گرفته تا همينجا در قلب ارروپا تجربه تلخ زن بودن تحت قوانين اسلامي را با گوشت و پوست خود لمس کرده و مي کنند. هزاران نفر از آنها بخاطر سرپيچي از اين قوانين و آداب و رسوم مورد اذيت و آزار قرار مي گيرند، مرعوب مي شوند، زنداني و شکنجه مي شوند، حتي به قتل مي رسند و يا ناچارند به زندگي مخفي پناه ببرند

حجاب بيش از هر چيز ديگري نماد اين واقعيت سياه و غم انگيز است. امکان ندارد بدون پرداختن به حجاب و بدون مبارزه با آن به مسئله بي حقوقي زن در قوانين اسلامي اشاره کرد و از حقوق زن دفاع کرد. مگر نه اينکه هميشه اولين کاري که جريانات اسلامي بعد از بقدرت رسيدن مي کنند اين است که حجاب را به زنان تحميل کنند. و دقيقا به همين دليل است که بدحجابي و حجاب از سر برگرفتن و آتش زدن آن در تظاهرات و گردهمائيها (همانطور که اغلب در ايران براي نمونه اتفاق مي افتد) و يا از سر برداشتن حجاب بعد از خارج شدن و دور شدن از خانه در جاهائي که حجاب قانون نيست اما توسط امامان و افراد فاميل به زنان تحميل مي شود، تبديل شده است به نشانه و سمبل مقاومت و مبارزه بر عليه قوانين اسلامي

خيلي از مخالفان ما مي گويند مسائل بسيار مهمتر و ضرورتري در مبارزه براي حقوق زنان وجود دارند و اغلب از ما مي پرسند چرا اينهمه در رابطه با حجاب وسواس به خرج مي دهيم. از نظر من اين سوال مثل اين است که بپرسند چرا در رابطه با آپارتايد نژادي و جداسازي و تبعيض بر اساس نژاد در آفريقاي جنوبي آنهمه وسواس بخرج داده مي شد، مگر نه اينکه سياه پوستان آفريقا بسياري مسائل حاد ديگري داشتند. حجاب سمبل آپارتايد جنسي و جداسازي زن و مرد است. در کشورهائي که آپارتايد جنسي حاکم است مانند ايران، درهاي ورودي جداگانه براي زن و مرد در بسياري از ادارات دولتي، محل جداگانه براي زنان در اتوبوسها، ممنوعيت ورود زنان به استوديوهاي ورزشي، تقسيم درياي مازندران براي شناي زن و مرد و غيره جلوه هاي اين آپارتايد و فودستي زن تحت قوانين اسلامي هستند

وقتي ما در مورد وضعيت زنان در ايران حرف مي زنيم توجيه گران حجاب مي گويند که البته حجاب اجباري بايد مورد مخالفت قرار گيرد، اما اگر کسي آزادانه انرا انتخاب مي کند بايد از "حق" پوشيدن حجاب دفاع کرد. من با تمام وجودم مخالفم. زنان بالغ ممکن است "حق" پوشيدن حجاب را داشته باشند هرچند که اين حق مانند بسياري ديگر از حقوق مطلق نيست و تا جائي که به کودکان بر مي گردد يک مساله کاملا متفاوت است که من بعدا به آن مي پردازم. اما داشتن حق انجام کاري فرق مي کند با دفاع از "انتخاب آزادانه" حجاب و يا داشتن "حق حجاب پوشيدن". ممکن هست زناني پيدا شوند که آزادانه تصميم بگيرند که دخترانشان را ختنه کنند و يا هنگام تشيع جنازه شوهرانشان خودشان را آزادانه روي جنازه او بياندازند و با او بسوزند. اما اين بدان معني نيست که ما از داشتن چنين حقي براي زنان دفاع کنيم و از کار زن هندوئي که خود را همراه شوهرش مي سوزاند و يا از عمل ختنه دفاع کنيم. دفاع از حقي به اين معني نيست که همه را راضي کنيم، چرا که هميشه کساني پيدا مي شوند که کارهائي انجام مي دهند و يا از چيزهائي دفاع مي کنند که غير قابل دفاع هستند (از نظر من اين کاري است که مذهب مي کند)، بلکه دفاع از انسانهاست است گاهي وقتها حتي در برابر خودشان


استفاده از کلمه انتخاب در اين مقوله شديدا رياکارانه است. اولا در کشوري مانند ايران، حجاب قانون کشور است و اگر کسي از آن نافرماني کند، دستگير و زنداني و جريمه مي شود، حتي در مواردي افراد به اين خاطر به قتل رسيده اند. دوما در مواردي هم که حجاب قانون جامعه نيست هم بخاطر فشارها و تهديداتي که انگلهائي مرتجعي که خودگمارده رهبر مردم شده اند و نيز بخاطر فشار و تهديدات اعضاي خانواده دستکمي از قانون بودن ندارد

ملاها و شيخها و آخوندها در نقاط مختلف دنيا با بوجود آوردن فضاي ترس و وحشت و تبليغاتهاي ضد زن خانواده ها و زنان زيادي مجبور مي کنند که حجاب را "انتخاب" کنند. يک نمونه خيلي واضح اين مسئله اظهار نظر مشهور ملاي بزرگ استراليا شيخ تاج الدين الحليلي را شنيده ايد که زنان بي حجاب را به گوشت روباز تشبيه مي کند و معتقد است که آنها باعث مي شوند مردان به آنها تجاوز کنند "اگر گوشت را بيرون بگذاريد و روي آنرا نپوشانيد اگر گربه ها بيايند و آنرا بخورند تقصير کي خواهد بود؟ گربه ها يا گوشتي که رويش باز است؟ مشکل گوشت روباز است. اگر او در اتاق خودش در خانه خودش و در حجاب خودش بود مشکلي پيش نمي آمد." اخيرا يک برنامه تلويزيوني کانال چهار انگلستان يک ملا را نشان مي داد در منطقه گرين لاين بيرمنگهام که در مسجد مي گفت "الله زنان را ناتوان آفريده است" و گروهي از علما و رهبران گروههاي مسلمان در اطلاعيه مشترکي از مسلمانان خواسته اند که مسئله حجاب را موضوع بحث و گفتگوي عمومي نکنند چرا که باز کردن بحث در اينمورد "ممکن است به ناباوري بيانجامد". همه اين فضا و شرايط را برداريد و من مي توانم بجرات ادعا کنم که تعداد ناچيزي از زنان(بجز آنهائي که اصرار دارند تعلق خود را به جنبش اسلام سياسي نشان دهند) "انتخاب" خواهند کرد که در يک قفس متحرک زندگي کنند

حجاب يک نوع پوشش نيست، هرچند که آنرا اکثر وقتها با با ميني ژوپ و لباسهاي "هرزه اي" که زنان بي حجابي مانند ما مي پوشند، مقايسه مي کنند، همانطور که لباس مخصوص بستن دست و پاي بيماران رواني و کيسه هاي حمل جنازه پوشش نيستند، همانطور که کمربند عفت پوشش نيست، همانطور که ستاره زرد نشان يهوديت که در زمان هولوکاست به سينه يهوديها مي دوختند يک نوع پوشش و يک تکه لباس نبود. البته زناني که دامن کوتاه (ميني زوپ) و يا کفشهاي جيمي چوس مي پوشند هم ممکن است از طرف صنعت و بازار مد تحت فشار باشند (همانطور که اغلب در بحث کساني که از حجاب دفاع مي کنند به اين مثالها اشاره مي شود) اما مقايسه دامنهاي کوتاه با حجاب همانقدر مسخره است که کفشهاي مد جيمي چوس را با کفشهاي چوبي که پاي زنان چيني مي کردند که پاي آنها بزرگ نشود و نتوانند زياد از مردانشان دور شوند، مقايسه کنيم

برخلاف ادعاي جريانات اسلامي اين حرفها مسبب اشاعه نفرت از مسلمانان و يا زنان محجبه و يا حمله و اذيت و آزار آنان نيست. همانطور که مخالفت با ختنه به معني اذيت و آزار رساندن به آنهائي که ختنه شده اند نيست همانطور که مخالفت با کفشهاي چوبي و مخالفت با سوزاندن زنان هندي در تشيع جنازه شوهرانشان به معني حمله به آنها نيست. کاملا برعکس اين يک امر پرنسيپال و مهم در دفاع از حقوق زن است. و به همين دليل است که برقع و حجاب و چادر بايد ممنوع شوند، بخاطر دفاع از حقوق زن نه بخاطر اينکه مانع تحرک زن و برقراري ارتباط و غيره مي شوند. اينها عوارض جانبي هستند. حجاب بايد ممنوع شود چون آپارتايد جنسي به همان اندازه غير قابل قبول است که آپارتايد نژادي، بخاطر اينکه در قرن بيست و يکم فرودستي زنان غير قابل قبول است، براي اينکه راه رفتن زن در يک زندان متحرک و يک کيسه، غير قابل قبول است

. اما ممنوعيت الزاما هميشه چيز بدي نيست. جامعه خيلي وقتها تحت فشار و در نتيجه مبارزات جريانات چپ و پيشرو چيزهائي را ممنوع مي کند که امنيت مردمش را تامين کند. براي نمونه کار کودکان و پرنوگرافي کودکان و ختنه دختران و تجاوز و غيره ممنوع هستند. ممنوعيت در چنين شرايطي خوب است و مانع اذيت و آزار وارده بر قشري از جامعه مي شود. همچنين خواهان ممنوعيت چيزي شدن به اين معني نيست که کسي قشري از جامعه را مجرم محسوب کند. براي نمونه قانون اين است که هنگام موتور سواري بايد هلمت سر کرد، اما فکر نمي کندم صدها سيک در زندانهاي انگلستان دارند تلف مي شوند بخاطر اينکه بدون هلمت موتورسواري کرده اند. يا کساني که در اماکني که سيگار کشيدن ممنوع است سيگار مي کشند و يا مدلهاي سايز صفر

اسلاميستها و طرفداران توجيه گر آنها خواهان احترام به اعتقادات و مذهب مردم هستند. بنظر من ما موظف هستيم به انسانها احترام بگذاريم نه به هر جور اعتقاد و مذهبي. داشتن اين حق که کسي بتواند اعتقاد و مذهب خود را داشته باشد به اين معني نيست که کسي حق ندارد به اين مذهب و اعتقادات ايرادي بگيرد و آنرا نقد و محکوم کند

همينطور گفته مي شود که نقد و محکوم کردن اسلام و حجاب و اسلام سياسي راسيسم است. چه مزخرفاتي. کسي نمي تواند برعليه يک مذهب يا عقيده و يا ايدئولوژي و يا ابراز وجود انها راسيست باشد. راسيسم، محدوديت بوجود آوردن، جدا کردن و تبعيض قائل شدن بر اساس نژاد، رنگ پوست و يا قوميت و مليت (هرچند ساختگي) افراد، انسانهاست نه اعتقادات آنها. گفتن اين حرفها فقط اقدامي ديگر است براي به سکوت کشاندن مخالفت و نقد

ممنوعيت برقع و چادر و نقاب و چيزهاي شبيه آن مهم است اما بهيچوجه کافي نيست. حجاب و يا هر نوع مظهر و سمبل آشکار مذهبي بايد از دولت و آموزش و پرورش جدا و ممنوع شود و به عرصه خصوصي رانده شود. اين باعث مي شود که ادارات دولتي و کارمندان و قضات و دکترها و پرستاران و غيره به تبليغ براي مذهب و اعتقاداتشان در محل کارشان دست نزنند و بجاي آن کارشان را انجام دهند. همانطور که يک معلم اجازه ندارد بجاي علوم و تئوري تکامل ماجراي خلقت را در کلاس درس بدهد، همانطور که يک داروساز نمي تواند از دادن وسايل جلوگيري به مردم خودداري کند بخاطر اينکه اعتقادي به جلوگيري ندارد، همانطور که يک دکتر مرد نمي تواند از معاينه يک زن بيمار بخاطر اعتقاداتش سر باز بزند

و در آخر، حجاب کودکان بايد ممنوع شود بدون هيچ اما و اگري. اين يک موضوع مربوط به حقوق کودک است. اگر افراد بالغ مي توانند "انتخاب" کنند که مذهب داشته باشند و حجاب بپوشند، کودکان بخاطر شرايطشان نمي توانند چنين تصميماتي بگيرند. آنچه که آنها انجام مي دهند در واقع همان چيزي است که پدر و مادرشان مي خواهند آنها انجام بدهند. استفاده از کلمه انتخاب اينجا هم فريبکارانه است. کودکان بايد مورد حمايت قرار بگيرند حتي اگر خودشان "انتخاب" کنند که با پدر و مادري بمانند که آنها را شکنجه مي کنند، حتي اگر خودشان بخواهند براي کمک به خانواده هاي فقيرشان کار کنند و يا مدرسه نروند. کودکان اين حق مطلق را دارند که کودک باشند. هيچ چيزي نبايد باعث جدائي آنها و مانع دسترسي آنها به اطلاعات و امکانات جامعه مانند شنا و استخر و بازي و فعاليتهاي ديگر کودکانه شود. اعتقادات پدر و مادر هر چي هست آنها حق ندارند اين اعتقادات را از جمله حجاب را به کودکانشان تحميل کنند. همانطور که حق ندارند بچه هايشان را از دارو و درمان محروم کنند يا آنها را بزنند و مورد سهل انگاري قرار دهند و يا آنها را در 9 سالگي شوهر دهند و يا بخشهائي از اندام تناسلي آنها را قطع کنند
در طول تاريخ هميشه تغيير و پيشرفت با مقابله و مبارزه سازش ناپذير با ارتجاع و عقب ماندگي بوجود آمده نه با کوتاه آمدن در مقابل آن و توجيه آن و سازش کردن با آن. ما بايد با صداي بلند اعلام کنيم که آپارتايد جنسي جائي در قرن بيست و يکم ندارد

Tuesday, March 13, 2007

جنبش لغو حجاب, تمام نشده است، تازه شروع شده است

ما نمیخواهیم حجاب داشته باشیم
ماهیچ کدام از قوانین مذهبی و ضدانسانی را نمیخواهیم- ماانسانیت میخواهیم،آزادی، برابری،رفاه وشادی میخواهیم


نامه اي علني از بهار ١۹ ساله بيش از هر چيز در روزهاي گذشته که براي ما روزهاي مهمي بوده٬ ومارا تحت تاثير قرار داد
او نوشت: بهار اسم مستعار من است دختري هستم جوان،که در اينجا(یک کشوراسلامزده/توضیح از ما میباشد) بزرگ شدم. اگر مرا در خيابان ديديد که با يک روسري بزرگ بر سرم در حال رفت و آمد هستم٬ مرا جزو مسلمانان حساب نکنيد٬ چرا که مدتي است که از مذهب اسلام دست کشيدم، اين پروسه براي من ساده نبود٬ خيلي فکر کرده و خيلي کتاب خوانده و خيلي با خودم درگير شده ام،امادر نهايت گفته ام٬ من از اسلام دست میکشم،ولي هنوز روسري بر سر به مدرسه و به خيابان ميروم٬ چرا که از پدر و برادرانم وحشت دارم.الان در يک کتابخانه نشسته و اين نامه را مینویسم .به مينا(منظورمینااحدی-مسئول کمپین من ازمذهب روی گردانده ام است) و به بقيه بگوييد دستتان دردنکند، الان احساس ميکنم که تنها نيستم. ولي نبايد بيش از اينها از خودم بگويم چرا که ميترسم لو بروم و اگر پدرم بفهمد من ديگر مسلمان نيستم٬ ممکن است مرگ را جلو روي خودم ببينم

:مینااحدی


همگي بهار را همچون انساني دوست داشتني در حلقه محبت خود گرفته و به او گفته بودند٬ ما با تو هستيم٬ اگر مشکلي داشتي ميتوني به ما زنگ بزني٬ اگر دنبال خانه هستي با ما تماس بگير. بهار جان تو در قلب همه ما جا داري ومن آن شب با خيال راحت خوابيدم چرا که يک تابو در ابعادي اجتماعي و در مقابل چشم ميليونها نفر شکست