Sunday, October 28, 2007

آیا مارکسیسم- فمینیسم می تواند یک نگرش مارکسیستی باشد؟

سهیلا شریفی
سلام رفیق خسته نباشید
من سوال ها را در دو بخش مطرح می کنم.
بخش اول که فکر می کنم یک بحث تئوریک و قابل توجه است: در میان فعالین زنان در ایران گروهی به چشم می خورند که با نگرش مارکسیست – فمینیست فعالیت می کنند و نمایندگان خود را در بطن جامعه معرفی کرده اند و در حال بسط این نگرش هستند. به نظر شما اساس چنین نگرشی میتونه نگرشی مارکسیستی باشه و جای این نگرش در میان ادبیات مارکسیستی کجاست و توضیحی در باره منشا پیدایش این نگرش و فعالیتهایش ارائه دهید و در این میان شیوه برخورد ما چگونه خواهد بود؟

بخش دوم: در باره فعالیت جنبشهای زنان
با توجه به شرایط کنونی و اوضاع داخلی و حساسیت برخورد و وضعیت خود زنان از لحاظ سطح آگاهی ، حضور این جنبش را تا چه حد عملی و مثمر تمر می دانید؟ چرا این جنبش هنوز تنونسته پویائی لازم را بدست بیاورد؟ مشکل از کجاست از رهبران عملی جامعه یا خود زنان؟ چرا زنان هنوز فکر می کنند با درماندگی آموخته شده ای که عمری به اسمشون ثبت شده باید زندگی کنند؟
بازهم با شما تماس می گیرم
با تشکر مهین
...........................


دوست عزیز مهین، با سلام به شما و امیدوارم حالتان خوب باشد. سوالات شما لازم است به تفصیل و با حوصله مورد بحث و بررسی قرار گیرد و به آنها جواب مفصلی داده شود. اگر عمری باقی بود و من فرصتی پیدا کردم حتما دوست دارم به این بحث مخصوصا جنبش فمینیستی و تاریخچه آن و وضعیت موجود این جنبش بپردازم. در اینجا اما خیلی مختصر و نکته وار به سوالات شما جواب میدهم و بحث مفصل تر را می گذارم برای آینده.

مارکسیست –فمینیسم با رشد جنبش فمینیستی و زمانی که کمونیسم و مارکسیسم به یمن انقلاب اکتبر در دنیا معتبر بودند، نظریه پردازانی پیدا کرده و تلاش کرد در مقابل دیگر ترندهای فمینیستی دیگر یک تبیین و افق متفاوت بگذارد و با استفاده از تئوریهای مارکس و انگلس ریشه های نابرابری زن و مرد را در جامعه و در سیستم تولیدی نابرابر در جوامع سرمایه داری توضیح دهد. برجسته ترین نکات بحث مارکسیت فمینیستها اینها هستند:

* مارکسیست فمینیستها تاکید ویژه ای بر مسئله طبقات اجتماعی و نقش نابرابری طبقاتی در فرودست نگه داشتن زن و استثمار او می کنند.

* بر خلاف دیگر بخشهای فمینیسم آنها معتقد نیستند که زنان خود به صرف زن بودن یک طبقه اجتماعی را تشکیل می دهند. به اعتقاد آنها تنها نقطه مشترک زنان با هم جنسیت آنهاست و گرنه هر زنی به یک طبقه اجتماعی مشخص تعلق دارد و بر اساس تعلق طبقاتی اش خواسته ها و مطالباتش فرق می کند.

* سیستم فعلی خانواده را به حال جامعه سرمایه داری مفید می دانند و مخصوصا مسئله کار خانگی را یکی از عرصه های کار می دانند که در آن سرمایه داری کارگران زن را بدون هیچ حقوق و مزایائی استثمار می کند. در واقع از نقطه نظر مارکسیست فمینیستها زنان هم کار خانه را بر دوش می کشند و هم بعنوان ارتش ذخیره کار در بازار با دستمزد و مزایای کمتری مورد استفاده قرار می گیرند. مردان نیز از این موقعیت فرو دست زنان در خانواده بهرمند می شوند. آنها که خود در بازار کار مورد استثمار قرار می گیرند، مناسبات استثمارگرانه و قدرت طلبانه ای که در محیط کار بر خود آنها حاکم است را با خود به خانه برده و بر زنان اعمال قدرت می کنند.

* بر خلاف دیگر دیدگاههای فمینیستی و مشخصا رادیکال فیمینیستها، طرفداران نظریه مارکسیست فیمینیسم مردان را دشمن اصلی زنان نمی دانند و در نتیجه نوک تیز حمله را به طرف جامعه سرمایه داری و مناسبات تولیدی می گیرند و تنها راه رهائی زن از استثمار و بی حقوقی را در سرنگونی جامعه سرمایه داری و نظام تولیدی آن می دانند.

دیگر فیمینیستهااز جمله کسانی مانند فایرستون و میلت و دلفی به نظریات مارکسیست فمینستها بخاطر کم بها دادن به مسئله مردسالاری و پربها دادن به مناسبات اقتصای خرده می گیرند. آنها معتقدند که مردسالاری زائده جامعه سرمایه داری نیست بلکه بسیار قبل از جوامع سرمایه داری مردسالاری و ستم کشی زن وجود داشته و زنان همچنان فرودست بوده اند و در نتیجه نسبت دادن ستم کشی زن به مناسبات سرمایه داری و موکول کردن برابری زن و مرد به جامعه سوسیالیستی باعث می شود که مبارزه زنان گره بخورد به مبارزه عمومی مردم و کارگران برای رسیدن به سوسیالیسم.

با وجود اینکه نکات درستی در نظریات مارکسیست فیمینیستها هست اما در عمل آنها کار زیادی را نتوانستند از پیش ببرند و به نوعی پاسیفیسم در غلطیدند. مهمترین عرصه ای که آنها در آن درگیر شدند و مطالبات مشخصی را مطرح کردند، عرصه کار خانگی زنان بود که این دسته از فیمینیستها خواهان تعیین دستمزد برای زنان خانه دار شده و از دولتها می خواستند که با زنان خانه دار بعنوان کارگران خانگی برخورد کرده و مزایا و حقوقی که کارگران در دیگر قسمتها دریافت می کنند را برای آنها هم مقرر کند. که البته زیاد موفق نشدند و عملا به جائی نرسیدند.
بعضیها زنان برجسته و مارکسیستی مانند کلارا زتکین و کولونتای را بعنوان فیمینیست می شناسند و فعالیتهای چشمگیر آنها برای رهائی زن را به حساب فمینیستها می نویسند. اما اگر کسی کارهای کولونتای و زتکین و دیگر کمونیستهای زن در تاریخ را دنبال کرده باشد بروشنی متوجه می شود که آنها خودشان را فیمینیست نمی دانستند و خود را به جنبش فیمینیستی متعلق نمی دانند. برعکس آنها معتقدند که فیمینیستها جنبش زنان بورژوا است و ربطی به مبارزات جنبش زنان کارگر برای رهائی ندارد. ( به نظرات زتکین و کولونتای باید جای دیگری پرداخت)

به عقیده من با وجود اینکه جنبش فمینیستی و مبارزات زنان فمینیست دریک مقطع زمانی از تاریخ یک جنبش رادیکال و رو به جلو را نمایندگی می کرد و موفق شد دستاوردهای چشمگیری در رابطه با حقوق زنان بدست بیاورد و بعضی از قوانین مردسالار را به نفع زنان تغییر داده و همچین باعث تغییرات بنیادی در ذهنیت و افکار عمومی مردم در رابطه با نابرابری زن و مرد و اخلاقیات عقب مانده شد، اما امروزه این جنبش دیگر با خواسته ها و مطالبات برابری طلبانه میلیونها زن در دنیا فاصله بسیاری گرفته است و دیگر نمی توان آنرا نماینده امیال و آرزوهای برابری طلبانه زنان خواند. تعداد معدودی از فمینیستهائی که خود را هنوز فمینیست می خوانند و فعالانه در راستای نظریات فمینیستی قلم می زنند، در سالهای اخیر بیشتر به مسئله قدرت و در قدرت بودن و به قدرت رسیدن تعداد هرچه بیشتری از زنان می پردازند. ناتاشا والتر فمینیست انگلیسی که کتاب فمینیسم نو را نوشته است معتقد است زنان باید تلاش کنند هر چه بیشتر به مقامات دولتی و کلیدی قدرت دست پیدا کنند که بتوانند بر مصوبات دولتها به نفع زنان تاثیر بگذارند. این دسته از فیمینیستها معمولا با علاقه تعداد زنان در قدرت و مقامات کلیدی را می شمارند و هر بار زنی در جائی به قدرت می رسد جشن می گیرند. آنها برای نمونه کمپین راه می اندازند که در آمریکا هیلاری کلینتون رای بیاورد و یا بقدرت رسیدن آنجلا مرکل در آلمان را یک پیروزی به حساب می آورند. (در پرانتز، خوب است اشاره کنم که همین فیمینیستها وقتی با ماها حرف می زنند از اینکه می شنوند که در ایران زنان در مجلس بعنوان نماینده حضور دارند هیجانزده می شوند).

بعد از شکست بلوک شرق و حمله طبقات حاکم به کمونیسم و بطور کلی حمله بورژوازی به بشریت و به عقب راندن ارزشهای انسانی، فمینیستها هم مانند خیلی دیگر از طرفداران جنبشهای مختلف اجتماعی عقب نشستند و بتدریج به گروههای کوچک و کوچکتری تبدیل شدند. بعضی از چهره ها و نویسندگان مشهور فمینیستی حتی تا جائی پیش رفتند که اظهار ندامت کردند از حرفهایشان و به این نتیجه رسیدند که اشتباه کرده اند. مثلا چند وقت پیش مقاله ای از یکی از این نویسندگان فمینیست (متاسفانه اسمش یادم نیست) که زمانی در مورد آزادی جنسی کتاب نوشته بود می خواندم که گفته بود آزادی جنسی به ضرر زنان بوده و خانواده ها را از هم پاشیده است و به زنان توصیه می کرد اینقدر به فکر سکس و ارضای خود نباشند بجای اون به عیسی مسیح فکر کنند و خانواده اشان را حفظ کنند. و البته مارکسیست فمیمینیستها بطور ویژه تری درتنگنای فضای موجود قرار گرفتند و اکنون مدتهاست نوشته و بحث قابل توجهی از آنها منتشر نشده است.

چرا در ایران مارکسیست فمینیستها سربلند کرده اند و بقول شما نمایندگانی در بطن جامعه دارند؟ (هرچند که شواهد نشان می دهد اینها واقعا نیروی چشمگیری نیستند). بنظر من دلیل آن خیلی روشن است. چون هم جنبش زنان یک جنبش قوی و بسیار بالنده و رو به رشد است و هم جنبش کمونیستی و ایده های مارکس در ایران پر نفوذ و محبوب هستند و در این یکی دو سال اخیر ایندو جنبش بطور چشمگیری به هم نزدیک شده اند و عملا پرچم خواسته ها و مطالبات جنبش آزادی زن در ایران هم اکنون در دست کمونیستها و مشخصا کمونیسم کارگری است. به همین دلیل است که کسانی پیدا می شوند و به اسم مارکسیست فمینیستها فعالیت می کنند. اگر یادتان باشد تا چند سال پیش فمینیست اسلامیها تلاش می کردند بر موج رو به رشد جنبش آزادی زن سوار شوند و از آن به نفع خود بهر بگیرند و چون جنبش آزادی زن آنها را پس زد و از آنها عبور کرد، آنها الان دیگر بشدت حاشیه ای شده اند و کسی اسمی از آنها نمی برد. اما مارکسیسم معتبر و محبوب است و با مراجعه به مارکسیسم هنوز می شود امیدوار بود که بتوان در جنبش آزادی زن جائی پیدا کرد.

من بعنوان یک کمونیست و یک مارکسیست، اعتقادی به هیچکدام از گرایشات درون جنبش فمینیستی ندارم و فکر نمی کنم جنبش فیمینیستی مخصوصا در ایندوره ظرف مناسبی برای رسیدن به آزادی زن است. ما کمونیستها برابری طلب هستیم و به آزادی و برابری بدون قید و شرط میان انسانها اعتقاد داریم. همانطور که به ناسیونالیسم اعتقاد نداریم و فکر نمی کنیم جواب مشکل کردها و یا ترکها و کلا ستم ملی را ناسیونالیسم کرد و ترک و غیره دارد، بر ای حل مشکل زنان و نابرابری زن ومرد هم فکر نمی کنیم باید به فمینیسم روی آورد. مارکسیست فمینیستها برخلاف ادعایشان اتفاقا به تئوریها و کمونیسم انقلابی مارکس اعتقاد زیادی ندارند. آنها مارکس را کلیشه می کنند و با محول کردن برابری کامل زن و مرد به جامعه سوسیالیستی در عمل جنبش آزادی زن را دچار نوعی پاسیفیسم می کنند. من معتقد هستم که چیزی به اسم جنبش آزادی زن یا جنبش رفع ستم جنسی وجود دارد و صرف نظر از اینکه این جنبش متاثر از مبارزه طبقاتی و مناسبات سرمایه و سیستم تولیدی اقتصادی و مناسبات سیاسی جامعه است اما باید آنرا به اعتبار خودش تعریف کرد و جواب درست برای آن داشت. کاری که ما کمونیستهای کارگری سعی کرده ایم در این چند دهه انجام دهیم. می توان کمونیست بود و برای آزادی و برابری کامل زن و مرد در همین جامعه سرمایه داری جنگید. می توان مطالبه برابری کامل و بدون قید و شرط زن و مرد را همین امروز مطرح کرد و روی میز دولتها قرار داد. بطور کلی فمینیسم جنبش دوره خاصی از مبارزات مدنی و اجتماعی بود که اکنون دیگر قادر به ایفای نقش نیست. جنبش علیه ستم جنسی و آزادی زن یک جنبش صنفی نیست و امر و مسئله آنهم رسیدن به یکسری خواسته های صنفی نیست. این جنبش در راستای برابری کامل انسانها با هم مبارزه می کند و هر نوع جدا سازی و تفکیکی این مبارزه را صنفی و محدود و تنگ نظرانه می کند. مثل این است که بگوئیم برای رفع ستم نژادی باید سیاه پوستان را متشکل کرد وبرای رفع ستم ملی باید مردم آن دسته و قوم را متشکل کرد و برای رسیدن به مطالبات همجنسگراها باید آنها را جداگانه متشکل کرد و غیره. آنوقت فکر کنید چندین دسته و گروه و قوم و سازمان و نهاد خواهیم داشت که هرکدام مشغول پیشبرد مبارزات صنفی خود هستند و کاری به کار دیگران ندارند.

به مارکسیست فمینیستهای ایرانی هم باید گفت که به صف مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه جنبش آزادی زن به رهبری کمونیسم کارگری بپبوندند. این تنها راه رهائی زن در ایران است.

مهین جان همانطور که گفتم این بحثی طولانی و کشاف است و هنوز جنبه های زیادی از آن مانده است که من اصلا به آنها نپرداخته ام و فکر نمی کنم در حوصله این نوشته باشد که به آنها بپردازم. ولی خواهش می کنم حتما سوالاتی که هنوز در این رابطه مانده است را برای من بفرستید که تشویق شوم به این بهانه بازهم بنویسم و این بحث را باز کنم.

در مورد سوال دومتان فکر می کنم به بعضی جنبه های آن در جواب سوال اول پرداخته ام. اما به آنهم باید جداگانه جواب داد. تا زمانی که فرصت کنم و بنویسم فکر می کنم بد نیست قطعنامه مصوب دفتر سیاسی در اینمورد را بخوانید. من آنرا اینجا برایتان می آورم.
موفق و پیروز باشید
سهیلا شریفی 4 اکتبر 2007

قطعنامه در باره جنبش آزادی زن در ایران
مصوب دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران (به اتفاق آراء)


۱- عامل بقا و بازتولید فرودستی زن در دنیای امروز نظام سرمایه داری است. ستمکشی زن دارای ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، حقوقی، و فرهنگی است و در همه جوامع موجود به درجات مختلف در این ابعاد قابل مشاهده است. جنبش علیه تبعیض جنسی نیز جهانی است.
۲- در دوران پسا جنگ سرد افسارگسیختگی سرمایه داری بازار آزاد، سلطه نئوکنسرواتیسم، و عواقب سیاسی و اجتماعی نظم نوین جهانی نظیر بجلو رانده شدن مذهب و قومیت در جامعه و سیاست، و رونق یافتن مکاتب ارتجاعی نظیر نسبیت فرهنگی و نفی ارزشهای جهانشمول انسانی، به تنزل موقعیت و حقوق زنان در جامعه منجر شده است. در چنین شرایطی مبارزه علیه ستم برزنان، مانند مبارزه علیه هر نوع تبعیض و نابرابری، اساسا میتواند از یک موضع چپ و تحت پرچم نقد و اعتراض سوسیالیستی به کل وضع موجود به پیش برود، وضعیت زنان را بهبود ببخشد و در نهایت آزادی زن را متحقق کند. در شرایط امروز دنیا جنبش چپ و کمونیسم کارگری نیروی محرک و پیشبرنده جنبش علیه تبعیض جنسی است.
۳- جمهوری اسلامی نمونه بارز توحش و عقب ماندگی بورژوازی عصر نظم نوین سرمایه داری در برخورد به مساله زن است. در ایران ستم بر زنان به افراطی ترین و صریح ترین اشکال اعمال میشود. فرودستی و تحقیر زن، تحمیل شدیدترین تبعیضات حقوقی واقتصادی و اجتماعی به زنان و آپارتاید جنسی یک رکن ایدئولوژیک و هویتی جمهوری اسلامی و جزئی از فرهنگ رسمی و قوانین دولتی در ایران است. جمهوری اسلامی یک حکومت آپارتاید جنسی است که فرودستی زن، تحقیر زن و تبعیض نسبت به زنان را بمراتب تشدید کرده، به آن ابعاد وسیع و بیسابقه ای داده و در قوانین و سیستم حقوقی خود رسمیت بخشیده است.
۴- در افکار عمومی و فرهنگ جامعه، دردرک مردم از نقش و جایگاه زن و بویژه تلقی و انتظار زنان از موقعیت خود در جامعه، و در روابط خانوادگی و اجتماعی مردم با یکدیگر، حرمت و جایگاه زن بسیار بالاتر از موقعیت قانونی و رسمی زن است که حکومت اسلامی به جامعه تحمیل کرده است. این تقابل در یک مقیاس وسیع اجتماعی یکی از عوامل مهم رشد و گسترش جنبش علیه تبعیض جنسی در ایران است.
۵- در ایران مساله زن قبل از هر چیز یک مساله صریحا و بلاواسطه سیاسی است و مستقیما به بود و نبود جمهوری اسلامی مربوط میشود. ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ستمکشی زن در ایران بوسیله حکومت وسعت یافته و تشدید شده است.
هر درجه پیشروی جنبش آزادی زن جمهوری اسلامی را بعنوان یک حکومت و نظام تضعیف میکند و بر عکس هر اندازه تقویت سلطه جمهوری اسلامی اعمال فشار و تبعیض نسبت به زنان را تشدید میکند. این واقعیت بیش از هر چیز در مساله حجاب و "بدحجابی" زنان، که در واقع به یک بارومتر سیاسی و معیار سنجش درجه ضعف و قدرت رژیم تبدیل شده، قابل مشاهده است.
۶- مبارزه برای آزادی زن در ایران از مبارزه برای جدائی مذهب از دولت و سیستم آموزشی، و مذهب زدائی از کل جامعه و زندگی اجتماعی مردم جدائی ناپذیر است. جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت مبتنی بر مذهب و ایدئولوژی و قوانین مذهبی مانع اصلی رهائی زن و هرگونه بهبود در موقعیت زنان در ایران است.
۷- جنبش علیه ستم جنسی در ایران از همان بدو بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ابعاد گسترده ای شکل گرفته و به پیش رفته است. زمینه و پایه عینی این جنبش اعتراض علیه تحقیر و فرودستی و بیحقوقی مفرطی است که جمهوری اسلامی به زنان تحمیل کرده است.
جنبش علیه تبعیض جنسی در طول ۲۸ سال گذشته در اشکال مختلفی علیه ستم و سرکوب سازمایافته بر علیه زنان در دانشگاه و مدرسه، در کارخانه و اداره، در خیابان و خانواده جریان داشته است. اعتراض هر روزه و دائمی علیه حجاب اسلامی٬ پس زدن سیاست جدا سازی زنان و مردان٬ زیر پاگذاشتن قوانین تبعیض آمیز بر علیه زنان٬ مقابله عملی با تلاش جمهوری اسلامی برای خانه نشین کردن زنان، و همچنین حضور فعال زنان در عرصه تحصیل و آموزش٬ مخالفت با آموزش خرافات مذهبی که موقعیت فرودست زن را تقدیس می کند٬ تلاش برای کسب حقوق برابر در امور مربوط به خانواده٬ ازدواج٬ طلاق و سرپرستی اطفال و همچنین مخالفت با اخلاقیات و سنتهای مرد سالارانه جلوه های مهمی از این مبارزه دائمی بوده است.
۸- مبارزه علیه حجاب، علیه آپارتاید جنسی، علیه قوانین اسلامی و سیستم حقوقی ضد زن، مبارزه برای جدائی مذهب از دولت و قوانین و آموزش و پرورش، و مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت ضد زن، مهمترین عرصه های جنبش آزادی زن در ایران است. موقعیت و نقش جنبشهای اجتماعی و نیروهای سیاسی در قبال مساله زن اساسا بر مبنای مواضع و برخوردشان به این مسائل و بویژه موضع آنها در مقابل جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت ضد زن و اصلی ترین مانع بر سر آزادی زنان تعیین میشود.
۹ - کل نیروهای اپوزیسیون راست، اعم از سلطنت طلبان و نیروهای ملی اسلامی مانعی بر سر راه برابری زن و مرد و آزادی واقعی زنان محسوب میشوند. جريانات سلطنت طلب و كل طيف ناسيونالیستهاي پروغرب تلاش دارند تا بی حقوقی مفرطی که جمهوری اسلامی به زنان تحمیل کرده است را دلیلی بر مطلوبیت وضعیت گذشته قلمداد کنند و جنبش علیه تبعیض جنسی را به زائده حركت راست و رو به عقب ناسیونالیسم عظمت طب ایرانی تبديل نمایند. اما رادیکالیسم جنبش آزادی زن در مبارزه با مذهب و حکومت مذهبی و آزادی خواهی و برابری طلبی ماکسیمالیستی اش مانع از آن شده است که ناسیونالیسم پروغرب نفوذ جدی در این جنبش داشته باشد. ناسیونالیسم پروغرب هیچ زمان، نه در قدرت و نه در اپوزیسیون، خواهان آزادی و برابری زن و مرد نبوده است. ناسیونالیسم از آنجا که خود به فرهنگ مردسالارانه و سنتی مبتنی است و از آنجا که نهایتا خواهان حفظ مذهب رسمی و نقش بنیادی مذهب در جامعه است، عملا در مقابل رادیکالیسم جنبش آزادی زنان قرار گرفته و بدرجات زیادی در این جنبش منزوی است.
۱۰- جريانات مختلف اپوزیسیون ملی اسلامی نظير دوخردای ها با علم كردن "فمينيسم اسلامي" و خواست یک جمهوری اسلامی اصلاح و تلطیف شده تلاش دارند جنبش علیه ستم جنسی را به حرکتی قانونگرایانه در چارچوب جمهوری اسلامی محدود كنند. این جریانات تحت لوای قانون گرایی و فمینیسم میکوشند تا اعتراض و مبارزه جنبش آزادی زن علیه جمهوری اسلامی و حجاب و آپارتاید جنسی اش را مهار کنند و به بیراهه ببرند. نیروهای ملی - مذهبی بخاطر خصلت عینی ضد مذهبی و ضد جمهوری اسلامی جنبش آزادی زن در این جنبش پایگاه مادی ندارند و روز بروز بیشتر منزوی میشوند.
۱۱- هم گرايش راست پروغربی و طرفدار سلطنت و هم جنبش ملي اسلامی به دليل پايبندی عميق و ماهوی خود به مذهب و سنتهای مردسالارانه و وحشت خود از تحولات ريشه ای در جامعه، نه فقط بهيچ وجه قادر به پاسخگويی به مساله زنان در ايران نيستند بلكه از نظام و سيستمهاي اجتماعی و سياسی ای دفاع ميكنند كه ستمگری عليه زنان جزء ذاتی آنهاست. آنچه آنها را در اين زمينه از هم متمايز ميكند درجه و اشكال ستمگری و تبعيض عليه زنان است. اين جريانات با جنبش آزادی زن و خواستهای آزادی طلبانه زنان بی ربطند.
۱۲- بطور عینی و واقعی، نیروئی که مبارزه برای آزادی زن در ایران را نمایندگی میکند و آنرا به جلوسوق میدهد چپ و کمونیسم کارگری است. جنبش کمونیسم کارگری و آزادیخواهی چپ و سوسیالیستی در ایران از همان تظاهرات علیه حجاب در اسفند ۵۷ بعنوان پرچمدار و مدافع بی تخفیف مبارزه علیه حجاب، علیه حکومت مذهبی، و برای برابری بی قید و شرط زن و مرد در ایران ظاهر شده است. خواست ها و شعار های رادیکالی که اکنون در جنبش رهایی زن در ایران جا باز میکند، از "لغو آپارتاید جنسی" تا "لغو حجاب" تا برابری بی قید و شرط زن و مرد در تمامی عرصه های سیاسی و اقتصادی و خانواده تا شعار "آزادی زن، آزادی جامعه است" همه و همه با مطالبات و برنامه و مبارزه کمونیسم کارگری و حزبش و مجموعه تلاش های سوسیالیستی بویژه در دو دهه گذشته در ایران گره خورده است. تثبیت ۸ مارس در مقابل آلترناتیوهای اسلامی و سلطنتی تحت نام روز زن و دست بالا داشتن شعارهای چپ و رادیکال در جنبش رهایی زن و خصلت آزادیخواهی بی تخفیف آن تماما انعکاس حضور قدرتمند چپ و آزادیخواهی سوسیالیستی در ایران است. از سوی دیگر وجود یک جنبش رادیکال و چپ آزادی زن خود وجهی از قدرت و پایه اجتماعی چپ در ایران است.
۱۳- جنبش رهایی زن در ایران بخش رادیکال، پرتحرک و پیشتاز حرکتی جهانی در مقابله با ارتجاع قومی و مذهبی و به شدت زن ستیز در دوره عروج نئوکنسرواتیسم و اسلام سیاسی و عقبگردهای سرمایه داری معاصر است. آزادی زن در ایران تاثیرات مستقیمی بر جنبش رهایی زن در همه کشورها و جوامع اسلام زده، و حتی جوامع غربی که به یمن سیاست های سازشکارانه دولت ها با اسلام سیاسی به انواع مماشت در قبال حجاب، قتل های ناموسی و قوانین ضد زن اسلامی تن داده اند، خواهد داشت. در عین حال حمایت مردم آزادیخواه و برابری طلب و سکولار جهان از مبارزه و خواست های جنبش علیه تبعیض جنسی در ایران نقش موثری در پیشروی این جنبش ایفا میکند.
۱۴- رهایی زنان در قدم اول در گرو این است که جنبش آزادی زن حول خواست های همه جانبه و رادیکال خود در ابعاد وسیع و توده ای متشکل شود. باید موانع و نیروهای بازدارنده ای نظیر جریانات ملی-اسلامی نقد و افشاء شوند و خنثی گردند. چپ و رادیکالیسم نه فقط در شعارها و افق، بلکه باید در عرصه عمل و سازماندهی توده ای در ابعاد وسیع و علنی رهبری جنبش آزادی زن را به دست گیرد. به میدان آمدن هرچه بیشتر و وسیعتر فعالین کمونیست و رادیکال در نقش رهبران جنبش آزادی زن اکنون ضرورتی بیش از پیش یافته است. نمایندگی کردن جنبش آزادی زن در صحنه سیاست ایران در ابعاد وسیع و همینطور در صحنه بین المللی اکنون بیش از پیش به فعالیت چپ و مشخصا حزب کمونیست کارگری گره خورده است.
حزب همه فعالین ونیروهائی که خواهان حل واقعی و ریشه ای مساله زن، تحقق برابری و آزادی کامل و همه جانبه زنان و هر نوع بهبودی در موقعیت زن هستند را به اتحاد و مبارزه حول پرچم، شعارها و سیاست حزب کمونیست کارگری و تامین یک رهبری چپ و رادیکال در جنبش علیه ستمکشی زن فرامیخواند.

دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران
۱۶ مرداد ۱۳۸۶، ۷ اوت

Sunday, October 21, 2007

آنان از جنسيت خود بيزارند!؟

خدیجه رزمجویی
در حاليکه در بسياری از مناطق دنيا مبارزات گسترده ای با تبعیض بر اساس جنسیت انجام می گيرد و بسياری از زنان در پی احقاق حقوق انسانی خود هستند و همچنين در تعدادی از کشورها شاهديم که زنان بسياری عهده دار پستهای کليدی در حکومت و یا رهبری احزاب سياسی و اجتماعی بزرگ می باشند، در ايرانی که حکومتش مرتب از حقوق زنان داد سخن می دهد که به موجب اسلام برای زنان به ارمغان آمده، بدترين بی عدالتی ها و نابرابری ها را در حق زنان شاهدیم٬ تا جایی که زنان در حکم بردگانی هستند تحت سیطرۂ مردان.
البته چنين وضعيتی تنها گریبانگیر زنان ایران که نظامی اسلامی دارد نیست، بلکه مثلا در کشورهای آفريقايی نيز شاهد ظلم فجیعی نسبت به زنان هستيم٬ که آن نیز ريشه در مذهب و تعصبات مردسالارانه و سنتهای عقب ماندۂ حاکم بر اين جوامع دارد. ختنه زنان از جمله دستاوردهای همين دين اسلام است – فقط به اين سبب که زن را وادار سازد که تا قبل از ازدواج با هيچ مرد ديگری رابطه جنسی نداشته باشد و زن را همانند عروسکی درآورد بی حس که فقط وسيله ای برای ارضای میل جنسی مرد باشد. در کشورهای عربی مانند يمن (جایی که مردان بر طبق رسم و سنت، هميشه خنجری به کمر دارند) دختران تنها با اجازه پدر می توانند از بعد از سن دوازده سالگی به تحصيل ادامه دهند. در يمن اصولا مردان هستند که همواره برای زندگی زنان تصميم می گيرند. دختربچۂ يمنی از همان کودکی می آموزد که مرد او همه چيز اوست و او فقط همانند برده ای بايد فرمانبردار اوامر مردان چه در نقش پدر، چه در نقش برادر و چه در نقش شوهر باشد. در کشوری مانند کويت زنان حتی حق شرکت در انتخابات و رای دادن را هم ندارند. زنان اهل ديگر کشورهای اسلامزده نيز همين وضعيت را دارند.
در ايران نیز٬ به رغم آن که همواره بر در و ديوار و در رسانه های ارتباط جمعی شاهد شنيدن و خواندن شعارهایی درباره حقوق برابر زن و مرد هستیم٬ بی عدالتی در حق زنان امریست عادی. بر اساس نظرسنجی ای که یکی از سایتهای اینترنتی داخلی ایران در بین پانصد و ده دانش آموز دختر و پسر انجام داده٬ معلوم شد که بیشتر دختران از جنسیت خود راضی نبوده اند و آرزو می کردند که ایکاش پسر بدنیا آمده بودند. آنان جنسیت خود را مانعی بر سر راه آزادی خود می دانند و از محدودیتی که جنسیت شان برایشان ایجاد کرده است نفرت دارند.
این عدم رضایت دختران از جنسیت شان فقط و فقط به خاطر پایمال شدن حرمت انسانی شان است که به واسطه سلطۂ مذهب بر جامعه صورت می گیرد. احکام و قوانین ارتجاعی شرعی حقوق زن را هم به عنوان انسان و هم به عنوان زن از او سلب می کند و تازه٬ حکومت شرعی نیز الگویش از زن کسانی چون فاطمه و زینب هستند که هزار و چهار صد سال پیش می زیسته اند – زنانی که نه در زمانه خودشان و نه در محدوده جغرافیایی خودشان حرفی برای گفتن نداشته اند٬ چه رسد به آن که برای زن و دختر قرن بیست و یکم حرفی داشته و یا آن که الگویی باشند برای زن و دختر امروزی که آرمانهای بسیار والایی دارند و در پی ایجاد دنیایی بهتر هستند. در جامعه ای که دستگاه مذهب بر مسند قدرت نشسته باشد زنان اولین قربانیان قوانین پوسیده و عقب افتاده مذهبی خواهند بود و از تمامی حقوق انسانی خود به دلیل قدرت قانونی و اجرایی مذهب بی بهره خواهند ماند. تز عمیق مارکس مبنی بر این که مذهب افیون توده هاست باید راهنمای تمام آزادگانی در جهان باشد که می خواهند طرحی نو دراندازند و جهانی را بسازند که در آن حقی از هیچ انسانی اعم از مرد و زن و کودک به واسطه دین و مذهب سلب نشود.
مذهب و سنت، عوامل اصلی ستم بر زن
طبق آمار غيررسمى در طول ده سال گذشته تنها در کردستان عراق بيش از هفت هزار نفر زن و دختر جوان به خاطر حفظ «ناموس» به قتل رسيده اند. در اردن و يمن و مصر و فلسطين و هند و پاکستان و ايران هم سالانه هزاران زن بنا به همین دلیل به قتل مي رسند. بيان اين نمونه ها قلب انسان را عميقا بدرد مي آورد. تازه٬ اينها فقط نمونه هائى است که در اينجا بيان کردم، واقعيت بسيار تلخ تر و تاريکتر است. اما اين فقط نوک کوه يخ است و هنوز بدنه کوه زير آبهای اقيانوس ناپيدا است. هزاران مورد قتل ناموسى هرگز اعلام نشده است، هزاران زن بالاجبار دست به خودسوزى یا خودکشى ميزنند، هزاران زن به طور "تصادفى" در آشپزخانه مي سوزند، هزاران زن ناپديد مي شوند، هزاران زن بر اثر مسمومیت مي ميرند و هزاران حادثه دردناک ديگر که هيچوقت برملا نشده اند٬ در چهارچوب اين تراژدى انسانی جا می گيرند.
آنچه که عیان است، قصابخانه اى تحت عنوان «ناموس» داير شده که کارش کشتار زنان است. قصابخانه ناموس مثل کوره هاى آدمسوزى نازى ها عمل ميکند با اين تفاوت که در آن يک٬ انسانهایی را به خاطر يهودى بودن ميسوزاندند و در اين يک٬ زنان را به خاطر مسائل جنسی سلاخى ميکنند. در آن يک٬ نازيستها خود راسرور ميدانستند، در اين يک٬ مردان خود را صاحب و سرور ميدانند.
در طى چند دهه گذشته و مخصوصا دهه اخير موج سنگين حمله به مدنيت و آزاديهاى مدنى (اگر اصولا آزاديى وجود داشته) و به پايه اى ترين حقوق انسانى به حرکت درآمد٬ بالاخص در مناطق جنوب آسيا، خاورميانه و شمال افريقا. با رشد و سپس به قدرت رسيدن اسلام سياسى در خاورميانه و متعاقبا گسترش فرهنگ ارتجاعى و عشيره اى و مردسالارانه، همواره اولين حمله اينها به نيمى از جامعه يعنى زنان بوده است. کافى است بياد بياوريم که در ايران بعد از بقدرت رسيدن اسلام سياسى در قالب جمهورى اسلامى اولين حملات آنها معطوف به زنان بود و حجاب، اين سمبل بردگى زنان و سلول انفرادى٬ را به ضرب شلاق و اسيد پاشيدن روى صورت و بدن زنان و زندانی کردن و خلاصه ایجاد رعب وحشت در جامعه٬ به زنان تحميل کردند. اين در حالی بود که زنان در ايران و مخصوصا در شهرهاى بزرگ سالها بود که روسرى را سوزانده بودند و حجاب به طور کلی از فرهنگ عمومى جامعه خارج شده بود. سپس سنگسار٬ شکل قانونى قتل ناموسى براى "زنا"٬ عملى شد و زن کشى به امرى قانونی تبديل شد! قتل ناموسى توسط خویشاوندان مورد قبول واقع گردید و مرتکبين اين گونه جنايات با افتخار و سربلندى و بدون واهمه از پيگرد قانونى در خيابانها پرسه می زنند.
اکنون زندگی متعارف برای زن در اين گونه جوامع مشروط است به اينکه زن وظيفه و مسئوليت حفظ و پاسدارى از عزت و ناموس و شرف مردان را بخوبى انجام دهد و این چيزى نيست جز اسارت و بندگى زنان در خانواده و در جامعه. کوچکترين سهل انگارى قابل بخشش نيست. تن زن بايد پوشيده باشد، زن بايد سربزير باشد، با مردان غریبه حرف نزند و اگر حرف زدن خيلى ضرورى باشد بايد زمين را نگاه کند تا نگاهش به نگاه مرد گره نخورد. با صداى بلند نخندد، با صداى بلند صحبت نکند، از منزل بيرون نرود، نجيب باشد٬ باحيا باشد، پاک باشد، عاشق نشود و هرگز نخواهد که با مرد دلخواهش ازدواج کند، تا هنگام ازدواج باکره بماند، با هر مردى که خانواده برايش انتخاب کرد ازدواج کند، خارج از ازدواج همخوابگی نداشته باشد، کار خانگى را بخوبى انجام دهد، از فرزندان بخوبى نگهدارى کند، به موقع غذا را آماده کند، از شوهر مراقبت کند و با امر و نهى او بجنبد، به شوهرش وفادار باشد، تقاضاى طلاق نکند، با مرد ديگرى ارتباط نداشته باشد، رسوم خانوادگى را حفظ و اجرا کند، سينما نرود، «جلف» نباشد، پشت سرش پچ پچ نکنند، به او تجاوز نکنند و...
تردید، غفلت و يا وقوع هر یک از موارد نامبرده (من کم گفته ام) باعث و دليل کشته شدن زن شده است! نگاهى گذرا به دلايل همه قتلهاى ناموسى که تا امروز صورت گرفته نشان ميدهد که هر کدام از اين زنها و دختران جانشان را بخاطر يکى از شروط نامبرده از دست داده اند. زندگى و جان زن چقدر بايد بى ارزش باشد برای این که اين شروط مسخره متحقق شود. در اينجا٬ ارزشهاى انسانى بى پايه و بى معنى شده اند.
راه حل چیست؟
اين ديگر براى همه روشن است که در ايران تحت سلطۂ رژیم اسلامى زنان از هيچ گونه حقوق انسانى برخوردار نيستند. علاوه بر قوانين بينهايت ضدزن مانند حجاب اجبارى، نداشتن حق طلاق و یا معمول کردن آپارتايد جنسى در کشور، بايد زن کشى، تحقير و سنگسار و هزارنوع جنايت ديگر را نیز به کارنامه اين رژيم بعنوان حکومتی که زنان را رسما در روز روشن مورد خشونت و قتل قرار ميدهد و یا به خودسوزى وادار می کند اضافه کرد. اما اينطور نيست که قربانيان قوانين ارتجاعی جمهورى اسلامى صرفا زنان هستند. رژیم اسلامى یک وضعيت تماما ضدانسانی را به کل مردم تحميل کرده است که زنان هم در آتش آن می سوزند. هرگونه نقض حقوق زنان که نيمى از جمعيت هستند در عين حال سلب حقوق کل جامعه است. در نتيجه اولين قدم در جهت هر گونه پيشروى براى احقاق حقوق برابر براى زنان و مردان٬ مبارزه برای ساقط کردن جمهورى اسلامى است.
جنبش دفاع از حقوق زن نه تنها در مبارزات اعتراضى مردم عليه رژيم اسلامى و براى آزادى و برابرى کاملا ذينفع است و بايد فعالانه در آن شرکت کند، بلکه يک رکن مهم انقلاب براى آزادى و برابرى در ايران است. این جنبش بايد تلاش کند که در هر حرکت اعتراضى در جامعه با پرچم دفاع از حقوق زن حضور داشته باشد و مطالبات خود را در اعتراضات عمومى مطرح سازد. و ما شاهديم که کلا نيز چنين است. جنبش دفاع از حقوق زن يک رکن مهم و تعيين کننده مبارزات اعتراضى مردم عليه رژيم اسلامى است. زنان در چنين مبارزاتی نقش فعال و بعضا پيشتازی دارند و حتی خواست آزادى زن در بسيارى از تجمعات و حرکات اعتراضى مردم به صراحت طرح ميشود. اين در تاريخ ايران پديدۂ نوينى است. در انقلاب ٥٧ چنين نبود. جنبش زنان بسيار حاشيه اى و ضعيف بود. جنبش دفاع از حقوق زن جنبشی سياسى – اجتماعى برای سرنگونی رژيم اسلامى و رهایی زنان از قید تبعیض و ستم است. به همین خاطر هم اين جنبش کاملا در برآمد توده اى جارى در تمام نقاط ايران ذينفع است و نه تنها با حساسيت تحولات آن را دنبال ميکند، بلکه خود يکى از پرسوناژهاى اصلى آنست.
جنبش دفاع از حقوق زن برای لغو کليه قوانين مذهبی، مردسالارانه تبعیض آمیز٬ واپسگرا٬ ناموس پرستانه٬ و رسم و رسوم عقب مانده اخلاقى و فرهنگی که حرمت و شخصيت و استقلال زن را لگدمال ميکند تلاش می ورزد، خواستار لغو کليه قوانينى است که آزادى زنان در انتخاب لباس، شغل و یا معاشرت را نفی و یا محدود ميکند، برای ممنوعيت هر گونه جداسازى زنان و مردان مبارزه میکند. جنبش دفاع از حقوق زن، خواهان تحقق عملی و قانونى برابرى زن و مرد است. برابرى زن و مرد، يعنى برابر بودن انسانها مستقل از جنسیت شان. اما این برابرى ابدا نباید محدود به برابرى در قلمروی قوانين باشد٬ بلکه بايد واقعى و مادى و عمومى باشد. چه در عرصۂ اقتصادى و اجتماعى و چه در عرصۂ فرهنگى و سياسى. برابرى در بهره مندی از نعمات زندگى. امروز متاسفانه در بسيارى از کشورها زن و مرد در زندگى واقعى و بطريق اولى در محضر قانون با هم نابرابرند. زنان نيمه انسان بحساب آمده و حقوق مدنى و فردى و اجتماعى شان کاملا محدود است. در این جوامع زنان بدليل جنسيت شان حتی از همان حقوق محدودى که شهروندان از آن برخوردارند، نيز محروم اند. از این رو٬ برابرى زن و مرد بايد شامل حقوق مدنى زن، چه در خانواده، چه در زمینۂ اشتغال، چه در عرصه فعاليتهای اجتماعی و خلاصه در تمام شئون زندگى از سياست گرفته تا اقتصاد و حقوق فردى و اجتماعى باشد.
اکنون مدتی است که رژیم کثیف اسلامی حمله جدیدی را به زنها و جوانها شروع کرده است. اوباشان منفور اسلامی هر روز به صدها دختر و پسر جوان و کارگران معترض حمله ور شده٬ به آنها توهین کرده و سر و صورتشان را مورد ضرب و شتم قرار می دهند تا شاید با مرعوب ساختن شهروندان کشور موج فزایندۂ اعتراضات اجتماعی و مبارزات کارگران٬ زنان٬ جوانان و سایر اقشار مردم را فروبخوابانند. این انسانها نیز مانند من و امثال من قربانیان اعمال ضدبشری این رژیم هستند. با وجود این٬ از هم اکنون می توان طلیعه روزی را دید که بر ویرانه های بجا مانده از رژیم قهار اسلامی جشن و سرور زنانی که بجای عشق و آزادی تحقیر و خشونت را تجربه کردنده اند برپاست. از آن روز به بعد٬ جنسیت دیگر معنایی نخواهد داشت و دیگر زنی از آن بیزار نخواهد بود. تمامی انسانهای آزادیخواه و برابریطلب را به این جشن عظیم تاریخی دعوت می کنم

Sunday, October 7, 2007

هنگامی که جانیان در صندلی قضاوت می نشینند

سهیلا شریفی

"وقتی برای آخرین بار از میان دروازه های زندان رد شدم، زنگ ساعت ۱۲ ظهر را خبر می داد و صدای آن مانند صدای هزار زنگوله در گوشم می پیچید. تا آن لحظه نمی توانستم آنچه را که شنیده بودم باور کنم. و هنگامی که لباس می پوشیدم که حاضر شوم و بیرون بروم بیشتراز هر چیزی احساس بی حسی می کردم و همه چیز دور و برم بی رنگ و بی شکل بنظر می رسید. اما وقتی از دروازه رد شدم ناگهان همه چیز زنده شد. آفتاب می درخشید و تک تک سنگهای دیوار مانند شیشه صاف و براق بنظر می رسید و نور خورشید را در خود منعکس می کرد. مثل این بود که از دروازه های جهنم گذر می کردم و وارد بهشت می شدم. فکر می کنم ایندو خیلی از آنچه بیشتر مردم فکر می کنند به هم نزدیک هستند."

آنچه در بالا خواندید احساس گرایس مارک یک دختر جوان کانادائی است که بعد از بیست و هشت سال و ده ماه از زندان آزاد می شود."الیاس گرایس" اسم کتابی است که نویسنده مشهور کانادائی مارگارت آتوود بر اساس زندگی این دختر جوان نوشته است. گرایس هنگامی که ۱۶ سال بیشتر نداشت به جرم دست داشتن در قتل ارباب و صاحبکارش به زندان می افتد و بعد از اولین دور دادگاهیها محکوم به اعدام می شود. اما بعد از اینکه وکیل او برایش درخواست عفو می کند و بخاطر سن کمش و کمبود شواهد، حکم او به ابد تقلیل پیدا می کند و سپس بعد از بیست و هشت سال و ده ماه وقتی که دیگر از مرز جوانی گذشته است و نزدیک به چهل و پنج سال سن دارد از زندان آزاد می شود.

دیروز وقتی خبر آزادی صغری دختری سیزده ساله که هیجده سال از زندگیش در زندان و در وحشت اعدام گذشته است را شنیدم، بی اختیار یاد داستان گرایس مارک افتادم. شباهتهای این دو داستان بطرز عجیبی چشمگیر است. هر دو دختران خانواده های فقیر بوده اند که از سنین خیلی پائین مجبور شده اند در خانه ثروتمندان بعنوان خدمتکار بکار مشغول شوند، هر دو زندگی بسیار سخت و پر از مشقتی داشته اند و هردو در یک ماجرای مشکوک و اسرارآمیز متهم به قتل شده اند و در نهایت هر دو این دختران سالهای بسیار زیادی از زندگیشان را در زندان و در شرایط خیلی جهنمی بسر برده اند. وقتی انسان داستان زندگی صغری را می خواند انگار نه انگار که ماجرای او و گرایس با فاصله نزدیک به دویست سال از هم اتفاق افتاده اند، انگار نه انگار که گرایس هزاران کیلومتر دورتر از ایران و در اواسط قرن نوزده قربانی یک سیستم نابرابر و ضد بشری شده است، انگار نه انگار که صغری و گرایس متعلق به سه قرن متفاوت هستند. اگرچه صغری در قرن بیست و یکم زندگی می کند، اگر چه بشریت از قرن نوزده به اینطرف شاهد تحولات عظیمی در دنیا بوده است، اگرچه انقلابات عظیمی دنیا را لرزانده است و بشریت متمدن توانسته است مقداری از خواسته ها و تمایلات خود را به صاحبان سرمایه و طبقات در قدرت تحمیل کند، اما صغری نمونه بارزی از تعرض مجدد این طبقات به انسانیت و ارزشهای انسانی و بازگشت ارتجاعی ترین قوانین و سنتها و مناسبات مذهبی است که تلاش دارند تمام دستاوردهای بشر را از او بازپس گیرند.

ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و قوانین آپارتاید جنسی از برجسته ترین نمونه های این تعرض ارتجاعی است و صغری ها و کبری هائی که آشکارا دارند در این سیستم قربانی می شوند و زندگی و جوانیشان پشت میله های زندان و در وحشت اعدام تباه می شود، تنها قطره کوچکی از دریائی از جنایات هستند که توسط پرچمداران این ارتجاع مذهبی هر روزه به وقوع می پیوندند. صغری و عاطفه و کبری و دیگران تنها نیستند، تقریبا هر دقیقه و هر ساعت در گوشه ای از این دنیا مخصوصا در جاهائی که مذهب قدرت و نفوذی دارد، دختری جوان مورد اذیت و آزار و تجاوز و شکنجه و تحقیر و بی حرمتی قرار میگیرد، شخصیتش خرد میشود، آرزوهایش برباد می روند و آینده اش تباه می شود. روزانه صدها و حتی هزاران دختر جوان با ترس و وحشت از خواب بیدار میشوند و با شکنجه و عذاب روزشان را سپری می کنند. هزاران دختر جوان در گوشه و کنار مملکتی مانند ایران در پنجه مردسالاری و اخلاقیات عقب مانده و سنتهای ارتجاعی و در راس آنها حکومت اسلامی و قوانین اسلامیش گرفتار هستند. این سرنوشتی است که حاکمیت اسلام سیاسی برای مردم به ارمغان آورده است و اگر زورشان برسد آنرا در همه جای دنیا به اجرا در خواهند آورند.

صغری نوجوان به زندان رفت و اکنون زنی ۳۱ ساله از زندان آزاد می شود تا دست و پنجه نرم کردن با زندگی فلاکت باری که این دنیای نابرابر برای او رقم زده است را ادامه دهد. چقدر دنیای بیرون از زندان برای او آزادی به همراه خواهد داشت معلوم نیست. او اکنون دیگر همان دختر نوجوان و شاداب و پر از امید و آرزو نیست، زندان و بی رحمی و قساوت و درد و رنجی که او کشیده است، قطعا او را تبدیل به یک انسان متفاوت کرده است. آیا صغری می تواند آنچه را که در پشت میله های زندان دیده و لمس کرده است پشت سر بگذارد و تلاش کند برای خود آینده ای امیدبخش تر و انسانی تر بسازد؟ آیا توانی در او گذاشته اند که قادر باشد سرپای خود بایستد و به جنگ ناملایماتی که بیشک اینور دروازه های زندان در انتظار اوست برود؟ آیا جامعه بعنوان کسی که بیجهت قربانی شده است او را در بر خواهد گرفت و به او کمک خواهد کرد که به زندگیش سر و سامانی دهد یا اینکه همچنان بعنوان مشکوک به قتل و جانی و خطرناک با او رفتار خواهد شد و از همه جا رانده خواهد شد؟ گرایس مارک می گوید "حکم آزادی بجای اینکه پاسپورت آزادی من باشد، برایم مثل حکم مرگ است. من برای چنان مدت طولانی در زندان مانده ام که دیگر کسی را بیرون از دیوارهای این زندان نمی شناسم و جائی را ندارم بروم. کسی هم حاضر نخواهد شد کاری به من بدهد چرا که با سابقه ای که من دارم هیچ خانمی حاضر نخواهد شد مرا به عنوان خدمتکار به خانه اش ببرد. چون هرکسی که کمی عقل در کله اش باشد نگران امینت عزیزانش خواهد بود و آنها را با یک قاتل زیر یک سقف قرار نخواهد داد. احتمالا در گوشه سردی از خیابان از سرما و گرسنگی خواهم مرد". خوشبختانه گرایس به این سرنوشتی که خود هنگام آزادی برای خود پیشبینی کرده بود دچار نشد و بگذارید امیدوار باشیم که صغری هم آینده ای زیبا و پر از شادی در انتظارش باشد و دستی مهربان و نوازشگر پیدا کند که زخمهای عمیق او را با مهر و محبتش التیام بخشد. بگذارید امیدوار باشیم که مردم ایران همچنان که در موارد بیشمار دیگری نشان داده اند با احساس دلسوزی و شفقت و مهربانی صغری را تحویل می گیرند و او را در یافتن راه زندگیش کمک می کنند. بی شک مردم می دانند که صغری و دیگران قربانی نظام موجود هستند و جنایتکاران واقعی سران حکومت اسلامی هستند و می دانند که خشم و تنفرشان باید متوجه این جانیان شود و صغری را هم مانند خیلیهای دیگر که به احتمال خیلی زیاد آرزوی سرنگونی این رژیم و برپائی یک دنیا بهتر و برابر را در دل می پروراند در صف مبارزه خود بپذیرند.

Thursday, October 4, 2007

بیانیه اعلام موجودیت "عليه تبعيض، سازمان دفاع از حقوق زن"

خوشحالیم که تشکیل "علیه تبعیض­ سازمان دفاع از حقوق زن" را به اطلاع برسانیم. "عليه تبعيض" سازمان مبارزه براي آزادی و رهائی زن، رفع کامل تبعيض جنسی و برابری کامل زن و مرد در همه وجوه زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است. "عليه تبعيض" به يک جنبش وسيع اجتماعي عليه ستم و تبعيض جنسي در ايران تعلق دارد که هر روز قدرتمندتر و راديکالتر به جلو گام برمیدارد. "علیه تبعیض" متحد کردن، سازماندادن و به میدان آوردن هرچه قدرتمندتر این جنبش را امر فوري خود ميداند. "علیه تبعیض" همچنین به یک تلاش جهانی برای رهایی زن از قید همه نابرابری ها و تبعیضات تعلق دارد و برای پیروزی خود بر این همبستگی جهانی تکیه میکند. "عليه تبعيض­ سازمان دفاع از حقوق زن" اهداف زير را در دستور دارد:

١- رفع كامل و قطعي هرگونه تبعيض عليه زنان٬ ريشه كن كردن تمام اشكال ستم و تحقير و بي حقوقي بر زنان و تحقق برابري واقعي زن و مرد در جامعه!

٢- جدائی کامل مذهب از دولت و از آموزش و پرورش.

٣- لغو حجاب، آزادی پوشش، و لغو كامل آپارتايد جنسی.

٤- مقابله با مردسالاری و کلیه سنتهای ملی – اسلامی عقب مانده و ارتجاعی ضد زن.

٥- متحد و منسجم کردن جنبش آزادی زن حول خواستهای برابری طلبانه، رادیکال، ماکسیمالیستی و سکولار.

٦­ متشکل کردن جنبش آزادي زن در سطوح مختلف، متحد کردن فعالين اين جنبش حول خواستهاي راديکال و پايه اي زنان و تامین یک رهبری منسجم و یک سازمان وسیع و فراگیر برای امر رهایی زن.

٧- معرفي و شناساندن جنبش آزادي زن در سطح بین المللی و جلب حمایت مدافعین حقوق زن و مردم آزادیخواه و فعالین و نهادهای چپ و مترقی از اين جنبش.

اعضای شورای مرکزی "علیه تبعض" عبارتند از مينا احدی٬ زري اصلی٬ شهلا خباززاده٬ ميترا دانش٬ شهلا دانشفر٬ سهيلا شريفی٬ محبوبه سیاهمردی٬ مهين عليپور٬ مرسده قائدی٬ اصغر کريمی٬ فرشته مرادی٬ مهناز ماسوری٬ منوچهر ماسوری٬ شهناز مرتب٬ شيوا محبوبی و مريم نمازی. شورای مرکزی در اولین جلسه خود مهين عليپور را بعنوان دبير و مينا احدي و مريم نمازي را بعنوان سخنگويان اين سازمان انتخاب کرد.

همه زنان و مردان آزادیخواه، همه جوانانی که خواهان رهائی از تبعیض و خفت و بیحقوقی و قوانین عصر حجر هستند، رابطه طبیعی دختر و پسر را حق خود میدانند، جداسازی و آپارتاید جنسی را ضدانسانی میدانند، و در یک کلام میخواهند از یک زندگی انسانی و برابر برخوردار باشند، را به پیوستن به این سازمان فرامیخوانیم. به ما بپیوندید، "عليه تبعيض- سازمان دفاع از حقوق زن" سازمانی برای شما است. به این سازمان بپيونديد، آنرا به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید و به هر شکل که میتوانید از آن حمایت کنید.
نه به تبعیض، نه به حجاب٬ نه به آپارتايد جنسی
زنده باد آزادی و برابری

علیه تبعیض، سازمان دفاع از حقوق زن
٢٥ اوت ٢٠٠٧- ٣ شهریور ١٣٨٦
آدرس تماس:
nohejab@yahoo.com


پلاتفرم "علیه تبعیض- سازمان دفاع از حقوق زن"
اهداف٬ سازمان و چشم اندازها

جنبش علیه ستم و تبعیض جنسی و برای آزادی زن يک جنبش وسیع اجتماعي در ايران است. در جامعه ایران جنبش علیه اعمال تبعیض و فرودستی و بیحقوقی زن در همه جا٬ در کوچه و مدرسه، در کارخانه و دانشگاه، در عرصه هنر و فرهنگ و در همه ابعاد عليه حجاب، عليه آپارتايد جنسی و عليه قوانين و مقرارات ضد زن جریان دارد.

"علیه تبعض- سازمان دفاع از حقوق زن" خود را متعلق به اين جنبش ميداند و امر متحد کردن و سازمان دادن اين جنبش را امر فورى خود ميداند.

هدف ما رفع کامل تبعیض جنسی و برابری کامل زن و مرد در كليه عرصه های حقوقی و اجتماعی و اقتصادی و سياسی و فرهنگی است.

"علیه تبعیض- سازمان دفاع از حقوق زن" تحقق اهداف زیر را در دستور کار خود قرار میدهد:

١- رفع كامل و قطعي هرگونه تبعيض عليه زنان٬ ريشه كن كردن تمام اشكال ستم و تحقير و بي حقوقی بر زنان و تحقق برابري واقعي زن و مرد در جامعه!

تحقق واقعی اين هدف تنها در جامعه اي مدرن، سكولار، و بري از تمام سنتها و قوانين ارتجاعی پدرسالارانه و ضد زن امكان پذير است. "علیه تبعیض- سازمان دفاع از حقوق زن" براى تحقق کامل و بي كم و كاست اين هدف مبارزه ميکند.

٢- جدائی مذهب از دولت و از آموزش و پرورش. مذهب زدائی از جامعه و کلیه امور اجتماعی مردم. مرد سالاری و فرودستی و تحقیر زن یک رکن همه مذاهب است و قوانین مذهبی ماهیتا با حقوق و آزادی زن در تناقض کامل قرار دارد. در جامعه ای که مذهب و قوانین شرعی در دولت و سیستم آموزشی و اموراجتماعی مردم دخالت کند زن نمیتواند آزاد باشد.

٣- مقابله با مردسالاری و کلیه سنتهای ملی ­ اسلامی عقب مانده و ارتجاعی ضد زن. فرهنگ و سنن مذهبی و مردسالارانه همواره يک عامل مهم در تحقیر و فرودستی زن در زمینه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بوده است. این سنتها تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بمراتب تقویت شده، رسمیت و قانونیت یافته، و به چماقي بر سر زنان تبديل شده است. "علیه تبعیض­ سازمان دفاع از حقوق زن" مبارزه عليه سنن و عقاید مذهبی و مردسالارانه در تمام عرصه ها را بخش مهمی از جنبش براي آزادى زن میداند و پیگیرانه در این جهت میکوشد.

٤- لغو حجاب، آزادی پوشش، و لغو كامل آپارتايد جنسی. "علیه تبعیض- سازمان دفاع از حقوق زن" براي بسیج و متحد کردن جنبش علیه تبعیض جنسی حول این خواست های فوری تلاش میکند.

٥- متحد و منسجم کردن جنبش آزادی زن حول خواستهای برابری طلبانه، رادیکال، ماکسیمالیستی و سکولار. نقد و افشای جریانات و نیروهای سیاسی که با مماشات و تخفیف دادن به قوانین شرعی و سیستم حقوقی مذهبی عملا بعنوان مانعی بر سر راه آزادی زنان عمل میکنند.

۶- متشکل کردن جنبش آزادى زن در سطوح مختلف و مرتبط کردن فعالين اين جنبش حول خواستهاى راديکال و پايه اى زنان.

۷- معرفی و شناساندن جنبش آزادى زن در سطح بین المللی و جلب حمایت فعالین جهانی جنبش آزادی زن و نیروها و فعالین و نهادهای چپ و مترقی و آزادیخواه از اين جنبش. "علیه تبعیض" شرکت فعال در جنبش سکولاریستی و جنبش علیه اسلام سیاسی در جهان را يک عرصه مهم فعاليت خود ميداند.

"علیه تبعیض" براي پيشبرد امر سازماندهی جنبش آزادى زن در ايران اقلام زير را در دستور کار خود قرار ميدهد:

- انتشار منظم نشريه، برنامه تلويزيوني ويژه، پاسخ دادن به مسايل محوري جنبش آزادي زن، و دخالتگری فعال در عرصه ها و کمپینهای مختلف جنبش آزادی زن در داخل و خارج کشور.

- جذب فعالين و رهبران راديکال جنبش آزادى زن به "علیه تبعیض" و تشويق آنان به عضويت در اين سازمان.

- تلاش براي جلوي صحنه آمدن صفي از رهبران راديکال و پیگیر و سازش ناپذیر جنبش آزادى زن از طريق قرار گرفتن آنان در راس کمپين هاي سياسي حول خواستها و مسايل فوری جنبش آزادی زن در ايران٬ برپايی کنفرانس ها و سمينارهاي مختلف در سطح علني حول مسايل زنان و حقوق اجتماعی٬ سياسی و اقتصادی زنان در ایران و تبديل آنان به سخنگويان و چهره هاي محبوب اين جنبش.

- بردن شعارها و سياست هاي اين سازمان به درون جنبش آزادی زن و تبديل آن به پلاتفرم تشکلهاى علنی اى که حول خواستهاي مشخص زنان شکل ميگيرد. تبدیل این شعارها و سیاستها به خط قطعنامه ها و شعارهای سياسی در جنبش آزادی زن و در مناسبتها و تجمعات اعتراضی مردم.

- تلاش براي ايجاد تشکلهای علنی حول خواستهای مشخص زنان در عرصه های مختلف!

ايجاد چنين تشکلهايی يک گام مهم براي متحد کردن و قدرتمند تر کردن جنبش اجتماعي آزادي زن و مسلط کردن خط راديکال بر اين جنبش است. "علیه تبعیض" براي متشکل شدن فعالين جنبش رهائی زن در سطح محلات و مراکز کار و تولید و در ادارات و مدارس و دانشگاهها حول خواستهای فوري جنبش آزادى زن و ایجاد نهادها و انجمن ها و دیگر تشکلهاى علنی و توده ا ى در جنبش رهائی زن تلاش ميکند.*