Sunday, October 28, 2007

آیا مارکسیسم- فمینیسم می تواند یک نگرش مارکسیستی باشد؟

سهیلا شریفی
سلام رفیق خسته نباشید
من سوال ها را در دو بخش مطرح می کنم.
بخش اول که فکر می کنم یک بحث تئوریک و قابل توجه است: در میان فعالین زنان در ایران گروهی به چشم می خورند که با نگرش مارکسیست – فمینیست فعالیت می کنند و نمایندگان خود را در بطن جامعه معرفی کرده اند و در حال بسط این نگرش هستند. به نظر شما اساس چنین نگرشی میتونه نگرشی مارکسیستی باشه و جای این نگرش در میان ادبیات مارکسیستی کجاست و توضیحی در باره منشا پیدایش این نگرش و فعالیتهایش ارائه دهید و در این میان شیوه برخورد ما چگونه خواهد بود؟

بخش دوم: در باره فعالیت جنبشهای زنان
با توجه به شرایط کنونی و اوضاع داخلی و حساسیت برخورد و وضعیت خود زنان از لحاظ سطح آگاهی ، حضور این جنبش را تا چه حد عملی و مثمر تمر می دانید؟ چرا این جنبش هنوز تنونسته پویائی لازم را بدست بیاورد؟ مشکل از کجاست از رهبران عملی جامعه یا خود زنان؟ چرا زنان هنوز فکر می کنند با درماندگی آموخته شده ای که عمری به اسمشون ثبت شده باید زندگی کنند؟
بازهم با شما تماس می گیرم
با تشکر مهین
...........................


دوست عزیز مهین، با سلام به شما و امیدوارم حالتان خوب باشد. سوالات شما لازم است به تفصیل و با حوصله مورد بحث و بررسی قرار گیرد و به آنها جواب مفصلی داده شود. اگر عمری باقی بود و من فرصتی پیدا کردم حتما دوست دارم به این بحث مخصوصا جنبش فمینیستی و تاریخچه آن و وضعیت موجود این جنبش بپردازم. در اینجا اما خیلی مختصر و نکته وار به سوالات شما جواب میدهم و بحث مفصل تر را می گذارم برای آینده.

مارکسیست –فمینیسم با رشد جنبش فمینیستی و زمانی که کمونیسم و مارکسیسم به یمن انقلاب اکتبر در دنیا معتبر بودند، نظریه پردازانی پیدا کرده و تلاش کرد در مقابل دیگر ترندهای فمینیستی دیگر یک تبیین و افق متفاوت بگذارد و با استفاده از تئوریهای مارکس و انگلس ریشه های نابرابری زن و مرد را در جامعه و در سیستم تولیدی نابرابر در جوامع سرمایه داری توضیح دهد. برجسته ترین نکات بحث مارکسیت فمینیستها اینها هستند:

* مارکسیست فمینیستها تاکید ویژه ای بر مسئله طبقات اجتماعی و نقش نابرابری طبقاتی در فرودست نگه داشتن زن و استثمار او می کنند.

* بر خلاف دیگر بخشهای فمینیسم آنها معتقد نیستند که زنان خود به صرف زن بودن یک طبقه اجتماعی را تشکیل می دهند. به اعتقاد آنها تنها نقطه مشترک زنان با هم جنسیت آنهاست و گرنه هر زنی به یک طبقه اجتماعی مشخص تعلق دارد و بر اساس تعلق طبقاتی اش خواسته ها و مطالباتش فرق می کند.

* سیستم فعلی خانواده را به حال جامعه سرمایه داری مفید می دانند و مخصوصا مسئله کار خانگی را یکی از عرصه های کار می دانند که در آن سرمایه داری کارگران زن را بدون هیچ حقوق و مزایائی استثمار می کند. در واقع از نقطه نظر مارکسیست فمینیستها زنان هم کار خانه را بر دوش می کشند و هم بعنوان ارتش ذخیره کار در بازار با دستمزد و مزایای کمتری مورد استفاده قرار می گیرند. مردان نیز از این موقعیت فرو دست زنان در خانواده بهرمند می شوند. آنها که خود در بازار کار مورد استثمار قرار می گیرند، مناسبات استثمارگرانه و قدرت طلبانه ای که در محیط کار بر خود آنها حاکم است را با خود به خانه برده و بر زنان اعمال قدرت می کنند.

* بر خلاف دیگر دیدگاههای فمینیستی و مشخصا رادیکال فیمینیستها، طرفداران نظریه مارکسیست فیمینیسم مردان را دشمن اصلی زنان نمی دانند و در نتیجه نوک تیز حمله را به طرف جامعه سرمایه داری و مناسبات تولیدی می گیرند و تنها راه رهائی زن از استثمار و بی حقوقی را در سرنگونی جامعه سرمایه داری و نظام تولیدی آن می دانند.

دیگر فیمینیستهااز جمله کسانی مانند فایرستون و میلت و دلفی به نظریات مارکسیست فمینستها بخاطر کم بها دادن به مسئله مردسالاری و پربها دادن به مناسبات اقتصای خرده می گیرند. آنها معتقدند که مردسالاری زائده جامعه سرمایه داری نیست بلکه بسیار قبل از جوامع سرمایه داری مردسالاری و ستم کشی زن وجود داشته و زنان همچنان فرودست بوده اند و در نتیجه نسبت دادن ستم کشی زن به مناسبات سرمایه داری و موکول کردن برابری زن و مرد به جامعه سوسیالیستی باعث می شود که مبارزه زنان گره بخورد به مبارزه عمومی مردم و کارگران برای رسیدن به سوسیالیسم.

با وجود اینکه نکات درستی در نظریات مارکسیست فیمینیستها هست اما در عمل آنها کار زیادی را نتوانستند از پیش ببرند و به نوعی پاسیفیسم در غلطیدند. مهمترین عرصه ای که آنها در آن درگیر شدند و مطالبات مشخصی را مطرح کردند، عرصه کار خانگی زنان بود که این دسته از فیمینیستها خواهان تعیین دستمزد برای زنان خانه دار شده و از دولتها می خواستند که با زنان خانه دار بعنوان کارگران خانگی برخورد کرده و مزایا و حقوقی که کارگران در دیگر قسمتها دریافت می کنند را برای آنها هم مقرر کند. که البته زیاد موفق نشدند و عملا به جائی نرسیدند.
بعضیها زنان برجسته و مارکسیستی مانند کلارا زتکین و کولونتای را بعنوان فیمینیست می شناسند و فعالیتهای چشمگیر آنها برای رهائی زن را به حساب فمینیستها می نویسند. اما اگر کسی کارهای کولونتای و زتکین و دیگر کمونیستهای زن در تاریخ را دنبال کرده باشد بروشنی متوجه می شود که آنها خودشان را فیمینیست نمی دانستند و خود را به جنبش فیمینیستی متعلق نمی دانند. برعکس آنها معتقدند که فیمینیستها جنبش زنان بورژوا است و ربطی به مبارزات جنبش زنان کارگر برای رهائی ندارد. ( به نظرات زتکین و کولونتای باید جای دیگری پرداخت)

به عقیده من با وجود اینکه جنبش فمینیستی و مبارزات زنان فمینیست دریک مقطع زمانی از تاریخ یک جنبش رادیکال و رو به جلو را نمایندگی می کرد و موفق شد دستاوردهای چشمگیری در رابطه با حقوق زنان بدست بیاورد و بعضی از قوانین مردسالار را به نفع زنان تغییر داده و همچین باعث تغییرات بنیادی در ذهنیت و افکار عمومی مردم در رابطه با نابرابری زن و مرد و اخلاقیات عقب مانده شد، اما امروزه این جنبش دیگر با خواسته ها و مطالبات برابری طلبانه میلیونها زن در دنیا فاصله بسیاری گرفته است و دیگر نمی توان آنرا نماینده امیال و آرزوهای برابری طلبانه زنان خواند. تعداد معدودی از فمینیستهائی که خود را هنوز فمینیست می خوانند و فعالانه در راستای نظریات فمینیستی قلم می زنند، در سالهای اخیر بیشتر به مسئله قدرت و در قدرت بودن و به قدرت رسیدن تعداد هرچه بیشتری از زنان می پردازند. ناتاشا والتر فمینیست انگلیسی که کتاب فمینیسم نو را نوشته است معتقد است زنان باید تلاش کنند هر چه بیشتر به مقامات دولتی و کلیدی قدرت دست پیدا کنند که بتوانند بر مصوبات دولتها به نفع زنان تاثیر بگذارند. این دسته از فیمینیستها معمولا با علاقه تعداد زنان در قدرت و مقامات کلیدی را می شمارند و هر بار زنی در جائی به قدرت می رسد جشن می گیرند. آنها برای نمونه کمپین راه می اندازند که در آمریکا هیلاری کلینتون رای بیاورد و یا بقدرت رسیدن آنجلا مرکل در آلمان را یک پیروزی به حساب می آورند. (در پرانتز، خوب است اشاره کنم که همین فیمینیستها وقتی با ماها حرف می زنند از اینکه می شنوند که در ایران زنان در مجلس بعنوان نماینده حضور دارند هیجانزده می شوند).

بعد از شکست بلوک شرق و حمله طبقات حاکم به کمونیسم و بطور کلی حمله بورژوازی به بشریت و به عقب راندن ارزشهای انسانی، فمینیستها هم مانند خیلی دیگر از طرفداران جنبشهای مختلف اجتماعی عقب نشستند و بتدریج به گروههای کوچک و کوچکتری تبدیل شدند. بعضی از چهره ها و نویسندگان مشهور فمینیستی حتی تا جائی پیش رفتند که اظهار ندامت کردند از حرفهایشان و به این نتیجه رسیدند که اشتباه کرده اند. مثلا چند وقت پیش مقاله ای از یکی از این نویسندگان فمینیست (متاسفانه اسمش یادم نیست) که زمانی در مورد آزادی جنسی کتاب نوشته بود می خواندم که گفته بود آزادی جنسی به ضرر زنان بوده و خانواده ها را از هم پاشیده است و به زنان توصیه می کرد اینقدر به فکر سکس و ارضای خود نباشند بجای اون به عیسی مسیح فکر کنند و خانواده اشان را حفظ کنند. و البته مارکسیست فمیمینیستها بطور ویژه تری درتنگنای فضای موجود قرار گرفتند و اکنون مدتهاست نوشته و بحث قابل توجهی از آنها منتشر نشده است.

چرا در ایران مارکسیست فمینیستها سربلند کرده اند و بقول شما نمایندگانی در بطن جامعه دارند؟ (هرچند که شواهد نشان می دهد اینها واقعا نیروی چشمگیری نیستند). بنظر من دلیل آن خیلی روشن است. چون هم جنبش زنان یک جنبش قوی و بسیار بالنده و رو به رشد است و هم جنبش کمونیستی و ایده های مارکس در ایران پر نفوذ و محبوب هستند و در این یکی دو سال اخیر ایندو جنبش بطور چشمگیری به هم نزدیک شده اند و عملا پرچم خواسته ها و مطالبات جنبش آزادی زن در ایران هم اکنون در دست کمونیستها و مشخصا کمونیسم کارگری است. به همین دلیل است که کسانی پیدا می شوند و به اسم مارکسیست فمینیستها فعالیت می کنند. اگر یادتان باشد تا چند سال پیش فمینیست اسلامیها تلاش می کردند بر موج رو به رشد جنبش آزادی زن سوار شوند و از آن به نفع خود بهر بگیرند و چون جنبش آزادی زن آنها را پس زد و از آنها عبور کرد، آنها الان دیگر بشدت حاشیه ای شده اند و کسی اسمی از آنها نمی برد. اما مارکسیسم معتبر و محبوب است و با مراجعه به مارکسیسم هنوز می شود امیدوار بود که بتوان در جنبش آزادی زن جائی پیدا کرد.

من بعنوان یک کمونیست و یک مارکسیست، اعتقادی به هیچکدام از گرایشات درون جنبش فمینیستی ندارم و فکر نمی کنم جنبش فیمینیستی مخصوصا در ایندوره ظرف مناسبی برای رسیدن به آزادی زن است. ما کمونیستها برابری طلب هستیم و به آزادی و برابری بدون قید و شرط میان انسانها اعتقاد داریم. همانطور که به ناسیونالیسم اعتقاد نداریم و فکر نمی کنیم جواب مشکل کردها و یا ترکها و کلا ستم ملی را ناسیونالیسم کرد و ترک و غیره دارد، بر ای حل مشکل زنان و نابرابری زن ومرد هم فکر نمی کنیم باید به فمینیسم روی آورد. مارکسیست فمینیستها برخلاف ادعایشان اتفاقا به تئوریها و کمونیسم انقلابی مارکس اعتقاد زیادی ندارند. آنها مارکس را کلیشه می کنند و با محول کردن برابری کامل زن و مرد به جامعه سوسیالیستی در عمل جنبش آزادی زن را دچار نوعی پاسیفیسم می کنند. من معتقد هستم که چیزی به اسم جنبش آزادی زن یا جنبش رفع ستم جنسی وجود دارد و صرف نظر از اینکه این جنبش متاثر از مبارزه طبقاتی و مناسبات سرمایه و سیستم تولیدی اقتصادی و مناسبات سیاسی جامعه است اما باید آنرا به اعتبار خودش تعریف کرد و جواب درست برای آن داشت. کاری که ما کمونیستهای کارگری سعی کرده ایم در این چند دهه انجام دهیم. می توان کمونیست بود و برای آزادی و برابری کامل زن و مرد در همین جامعه سرمایه داری جنگید. می توان مطالبه برابری کامل و بدون قید و شرط زن و مرد را همین امروز مطرح کرد و روی میز دولتها قرار داد. بطور کلی فمینیسم جنبش دوره خاصی از مبارزات مدنی و اجتماعی بود که اکنون دیگر قادر به ایفای نقش نیست. جنبش علیه ستم جنسی و آزادی زن یک جنبش صنفی نیست و امر و مسئله آنهم رسیدن به یکسری خواسته های صنفی نیست. این جنبش در راستای برابری کامل انسانها با هم مبارزه می کند و هر نوع جدا سازی و تفکیکی این مبارزه را صنفی و محدود و تنگ نظرانه می کند. مثل این است که بگوئیم برای رفع ستم نژادی باید سیاه پوستان را متشکل کرد وبرای رفع ستم ملی باید مردم آن دسته و قوم را متشکل کرد و برای رسیدن به مطالبات همجنسگراها باید آنها را جداگانه متشکل کرد و غیره. آنوقت فکر کنید چندین دسته و گروه و قوم و سازمان و نهاد خواهیم داشت که هرکدام مشغول پیشبرد مبارزات صنفی خود هستند و کاری به کار دیگران ندارند.

به مارکسیست فمینیستهای ایرانی هم باید گفت که به صف مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه جنبش آزادی زن به رهبری کمونیسم کارگری بپبوندند. این تنها راه رهائی زن در ایران است.

مهین جان همانطور که گفتم این بحثی طولانی و کشاف است و هنوز جنبه های زیادی از آن مانده است که من اصلا به آنها نپرداخته ام و فکر نمی کنم در حوصله این نوشته باشد که به آنها بپردازم. ولی خواهش می کنم حتما سوالاتی که هنوز در این رابطه مانده است را برای من بفرستید که تشویق شوم به این بهانه بازهم بنویسم و این بحث را باز کنم.

در مورد سوال دومتان فکر می کنم به بعضی جنبه های آن در جواب سوال اول پرداخته ام. اما به آنهم باید جداگانه جواب داد. تا زمانی که فرصت کنم و بنویسم فکر می کنم بد نیست قطعنامه مصوب دفتر سیاسی در اینمورد را بخوانید. من آنرا اینجا برایتان می آورم.
موفق و پیروز باشید
سهیلا شریفی 4 اکتبر 2007

قطعنامه در باره جنبش آزادی زن در ایران
مصوب دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران (به اتفاق آراء)


۱- عامل بقا و بازتولید فرودستی زن در دنیای امروز نظام سرمایه داری است. ستمکشی زن دارای ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، حقوقی، و فرهنگی است و در همه جوامع موجود به درجات مختلف در این ابعاد قابل مشاهده است. جنبش علیه تبعیض جنسی نیز جهانی است.
۲- در دوران پسا جنگ سرد افسارگسیختگی سرمایه داری بازار آزاد، سلطه نئوکنسرواتیسم، و عواقب سیاسی و اجتماعی نظم نوین جهانی نظیر بجلو رانده شدن مذهب و قومیت در جامعه و سیاست، و رونق یافتن مکاتب ارتجاعی نظیر نسبیت فرهنگی و نفی ارزشهای جهانشمول انسانی، به تنزل موقعیت و حقوق زنان در جامعه منجر شده است. در چنین شرایطی مبارزه علیه ستم برزنان، مانند مبارزه علیه هر نوع تبعیض و نابرابری، اساسا میتواند از یک موضع چپ و تحت پرچم نقد و اعتراض سوسیالیستی به کل وضع موجود به پیش برود، وضعیت زنان را بهبود ببخشد و در نهایت آزادی زن را متحقق کند. در شرایط امروز دنیا جنبش چپ و کمونیسم کارگری نیروی محرک و پیشبرنده جنبش علیه تبعیض جنسی است.
۳- جمهوری اسلامی نمونه بارز توحش و عقب ماندگی بورژوازی عصر نظم نوین سرمایه داری در برخورد به مساله زن است. در ایران ستم بر زنان به افراطی ترین و صریح ترین اشکال اعمال میشود. فرودستی و تحقیر زن، تحمیل شدیدترین تبعیضات حقوقی واقتصادی و اجتماعی به زنان و آپارتاید جنسی یک رکن ایدئولوژیک و هویتی جمهوری اسلامی و جزئی از فرهنگ رسمی و قوانین دولتی در ایران است. جمهوری اسلامی یک حکومت آپارتاید جنسی است که فرودستی زن، تحقیر زن و تبعیض نسبت به زنان را بمراتب تشدید کرده، به آن ابعاد وسیع و بیسابقه ای داده و در قوانین و سیستم حقوقی خود رسمیت بخشیده است.
۴- در افکار عمومی و فرهنگ جامعه، دردرک مردم از نقش و جایگاه زن و بویژه تلقی و انتظار زنان از موقعیت خود در جامعه، و در روابط خانوادگی و اجتماعی مردم با یکدیگر، حرمت و جایگاه زن بسیار بالاتر از موقعیت قانونی و رسمی زن است که حکومت اسلامی به جامعه تحمیل کرده است. این تقابل در یک مقیاس وسیع اجتماعی یکی از عوامل مهم رشد و گسترش جنبش علیه تبعیض جنسی در ایران است.
۵- در ایران مساله زن قبل از هر چیز یک مساله صریحا و بلاواسطه سیاسی است و مستقیما به بود و نبود جمهوری اسلامی مربوط میشود. ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ستمکشی زن در ایران بوسیله حکومت وسعت یافته و تشدید شده است.
هر درجه پیشروی جنبش آزادی زن جمهوری اسلامی را بعنوان یک حکومت و نظام تضعیف میکند و بر عکس هر اندازه تقویت سلطه جمهوری اسلامی اعمال فشار و تبعیض نسبت به زنان را تشدید میکند. این واقعیت بیش از هر چیز در مساله حجاب و "بدحجابی" زنان، که در واقع به یک بارومتر سیاسی و معیار سنجش درجه ضعف و قدرت رژیم تبدیل شده، قابل مشاهده است.
۶- مبارزه برای آزادی زن در ایران از مبارزه برای جدائی مذهب از دولت و سیستم آموزشی، و مذهب زدائی از کل جامعه و زندگی اجتماعی مردم جدائی ناپذیر است. جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت مبتنی بر مذهب و ایدئولوژی و قوانین مذهبی مانع اصلی رهائی زن و هرگونه بهبود در موقعیت زنان در ایران است.
۷- جنبش علیه ستم جنسی در ایران از همان بدو بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ابعاد گسترده ای شکل گرفته و به پیش رفته است. زمینه و پایه عینی این جنبش اعتراض علیه تحقیر و فرودستی و بیحقوقی مفرطی است که جمهوری اسلامی به زنان تحمیل کرده است.
جنبش علیه تبعیض جنسی در طول ۲۸ سال گذشته در اشکال مختلفی علیه ستم و سرکوب سازمایافته بر علیه زنان در دانشگاه و مدرسه، در کارخانه و اداره، در خیابان و خانواده جریان داشته است. اعتراض هر روزه و دائمی علیه حجاب اسلامی٬ پس زدن سیاست جدا سازی زنان و مردان٬ زیر پاگذاشتن قوانین تبعیض آمیز بر علیه زنان٬ مقابله عملی با تلاش جمهوری اسلامی برای خانه نشین کردن زنان، و همچنین حضور فعال زنان در عرصه تحصیل و آموزش٬ مخالفت با آموزش خرافات مذهبی که موقعیت فرودست زن را تقدیس می کند٬ تلاش برای کسب حقوق برابر در امور مربوط به خانواده٬ ازدواج٬ طلاق و سرپرستی اطفال و همچنین مخالفت با اخلاقیات و سنتهای مرد سالارانه جلوه های مهمی از این مبارزه دائمی بوده است.
۸- مبارزه علیه حجاب، علیه آپارتاید جنسی، علیه قوانین اسلامی و سیستم حقوقی ضد زن، مبارزه برای جدائی مذهب از دولت و قوانین و آموزش و پرورش، و مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت ضد زن، مهمترین عرصه های جنبش آزادی زن در ایران است. موقعیت و نقش جنبشهای اجتماعی و نیروهای سیاسی در قبال مساله زن اساسا بر مبنای مواضع و برخوردشان به این مسائل و بویژه موضع آنها در مقابل جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت ضد زن و اصلی ترین مانع بر سر آزادی زنان تعیین میشود.
۹ - کل نیروهای اپوزیسیون راست، اعم از سلطنت طلبان و نیروهای ملی اسلامی مانعی بر سر راه برابری زن و مرد و آزادی واقعی زنان محسوب میشوند. جريانات سلطنت طلب و كل طيف ناسيونالیستهاي پروغرب تلاش دارند تا بی حقوقی مفرطی که جمهوری اسلامی به زنان تحمیل کرده است را دلیلی بر مطلوبیت وضعیت گذشته قلمداد کنند و جنبش علیه تبعیض جنسی را به زائده حركت راست و رو به عقب ناسیونالیسم عظمت طب ایرانی تبديل نمایند. اما رادیکالیسم جنبش آزادی زن در مبارزه با مذهب و حکومت مذهبی و آزادی خواهی و برابری طلبی ماکسیمالیستی اش مانع از آن شده است که ناسیونالیسم پروغرب نفوذ جدی در این جنبش داشته باشد. ناسیونالیسم پروغرب هیچ زمان، نه در قدرت و نه در اپوزیسیون، خواهان آزادی و برابری زن و مرد نبوده است. ناسیونالیسم از آنجا که خود به فرهنگ مردسالارانه و سنتی مبتنی است و از آنجا که نهایتا خواهان حفظ مذهب رسمی و نقش بنیادی مذهب در جامعه است، عملا در مقابل رادیکالیسم جنبش آزادی زنان قرار گرفته و بدرجات زیادی در این جنبش منزوی است.
۱۰- جريانات مختلف اپوزیسیون ملی اسلامی نظير دوخردای ها با علم كردن "فمينيسم اسلامي" و خواست یک جمهوری اسلامی اصلاح و تلطیف شده تلاش دارند جنبش علیه ستم جنسی را به حرکتی قانونگرایانه در چارچوب جمهوری اسلامی محدود كنند. این جریانات تحت لوای قانون گرایی و فمینیسم میکوشند تا اعتراض و مبارزه جنبش آزادی زن علیه جمهوری اسلامی و حجاب و آپارتاید جنسی اش را مهار کنند و به بیراهه ببرند. نیروهای ملی - مذهبی بخاطر خصلت عینی ضد مذهبی و ضد جمهوری اسلامی جنبش آزادی زن در این جنبش پایگاه مادی ندارند و روز بروز بیشتر منزوی میشوند.
۱۱- هم گرايش راست پروغربی و طرفدار سلطنت و هم جنبش ملي اسلامی به دليل پايبندی عميق و ماهوی خود به مذهب و سنتهای مردسالارانه و وحشت خود از تحولات ريشه ای در جامعه، نه فقط بهيچ وجه قادر به پاسخگويی به مساله زنان در ايران نيستند بلكه از نظام و سيستمهاي اجتماعی و سياسی ای دفاع ميكنند كه ستمگری عليه زنان جزء ذاتی آنهاست. آنچه آنها را در اين زمينه از هم متمايز ميكند درجه و اشكال ستمگری و تبعيض عليه زنان است. اين جريانات با جنبش آزادی زن و خواستهای آزادی طلبانه زنان بی ربطند.
۱۲- بطور عینی و واقعی، نیروئی که مبارزه برای آزادی زن در ایران را نمایندگی میکند و آنرا به جلوسوق میدهد چپ و کمونیسم کارگری است. جنبش کمونیسم کارگری و آزادیخواهی چپ و سوسیالیستی در ایران از همان تظاهرات علیه حجاب در اسفند ۵۷ بعنوان پرچمدار و مدافع بی تخفیف مبارزه علیه حجاب، علیه حکومت مذهبی، و برای برابری بی قید و شرط زن و مرد در ایران ظاهر شده است. خواست ها و شعار های رادیکالی که اکنون در جنبش رهایی زن در ایران جا باز میکند، از "لغو آپارتاید جنسی" تا "لغو حجاب" تا برابری بی قید و شرط زن و مرد در تمامی عرصه های سیاسی و اقتصادی و خانواده تا شعار "آزادی زن، آزادی جامعه است" همه و همه با مطالبات و برنامه و مبارزه کمونیسم کارگری و حزبش و مجموعه تلاش های سوسیالیستی بویژه در دو دهه گذشته در ایران گره خورده است. تثبیت ۸ مارس در مقابل آلترناتیوهای اسلامی و سلطنتی تحت نام روز زن و دست بالا داشتن شعارهای چپ و رادیکال در جنبش رهایی زن و خصلت آزادیخواهی بی تخفیف آن تماما انعکاس حضور قدرتمند چپ و آزادیخواهی سوسیالیستی در ایران است. از سوی دیگر وجود یک جنبش رادیکال و چپ آزادی زن خود وجهی از قدرت و پایه اجتماعی چپ در ایران است.
۱۳- جنبش رهایی زن در ایران بخش رادیکال، پرتحرک و پیشتاز حرکتی جهانی در مقابله با ارتجاع قومی و مذهبی و به شدت زن ستیز در دوره عروج نئوکنسرواتیسم و اسلام سیاسی و عقبگردهای سرمایه داری معاصر است. آزادی زن در ایران تاثیرات مستقیمی بر جنبش رهایی زن در همه کشورها و جوامع اسلام زده، و حتی جوامع غربی که به یمن سیاست های سازشکارانه دولت ها با اسلام سیاسی به انواع مماشت در قبال حجاب، قتل های ناموسی و قوانین ضد زن اسلامی تن داده اند، خواهد داشت. در عین حال حمایت مردم آزادیخواه و برابری طلب و سکولار جهان از مبارزه و خواست های جنبش علیه تبعیض جنسی در ایران نقش موثری در پیشروی این جنبش ایفا میکند.
۱۴- رهایی زنان در قدم اول در گرو این است که جنبش آزادی زن حول خواست های همه جانبه و رادیکال خود در ابعاد وسیع و توده ای متشکل شود. باید موانع و نیروهای بازدارنده ای نظیر جریانات ملی-اسلامی نقد و افشاء شوند و خنثی گردند. چپ و رادیکالیسم نه فقط در شعارها و افق، بلکه باید در عرصه عمل و سازماندهی توده ای در ابعاد وسیع و علنی رهبری جنبش آزادی زن را به دست گیرد. به میدان آمدن هرچه بیشتر و وسیعتر فعالین کمونیست و رادیکال در نقش رهبران جنبش آزادی زن اکنون ضرورتی بیش از پیش یافته است. نمایندگی کردن جنبش آزادی زن در صحنه سیاست ایران در ابعاد وسیع و همینطور در صحنه بین المللی اکنون بیش از پیش به فعالیت چپ و مشخصا حزب کمونیست کارگری گره خورده است.
حزب همه فعالین ونیروهائی که خواهان حل واقعی و ریشه ای مساله زن، تحقق برابری و آزادی کامل و همه جانبه زنان و هر نوع بهبودی در موقعیت زن هستند را به اتحاد و مبارزه حول پرچم، شعارها و سیاست حزب کمونیست کارگری و تامین یک رهبری چپ و رادیکال در جنبش علیه ستمکشی زن فرامیخواند.

دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران
۱۶ مرداد ۱۳۸۶، ۷ اوت

No comments: