Sunday, October 21, 2007

آنان از جنسيت خود بيزارند!؟

خدیجه رزمجویی
در حاليکه در بسياری از مناطق دنيا مبارزات گسترده ای با تبعیض بر اساس جنسیت انجام می گيرد و بسياری از زنان در پی احقاق حقوق انسانی خود هستند و همچنين در تعدادی از کشورها شاهديم که زنان بسياری عهده دار پستهای کليدی در حکومت و یا رهبری احزاب سياسی و اجتماعی بزرگ می باشند، در ايرانی که حکومتش مرتب از حقوق زنان داد سخن می دهد که به موجب اسلام برای زنان به ارمغان آمده، بدترين بی عدالتی ها و نابرابری ها را در حق زنان شاهدیم٬ تا جایی که زنان در حکم بردگانی هستند تحت سیطرۂ مردان.
البته چنين وضعيتی تنها گریبانگیر زنان ایران که نظامی اسلامی دارد نیست، بلکه مثلا در کشورهای آفريقايی نيز شاهد ظلم فجیعی نسبت به زنان هستيم٬ که آن نیز ريشه در مذهب و تعصبات مردسالارانه و سنتهای عقب ماندۂ حاکم بر اين جوامع دارد. ختنه زنان از جمله دستاوردهای همين دين اسلام است – فقط به اين سبب که زن را وادار سازد که تا قبل از ازدواج با هيچ مرد ديگری رابطه جنسی نداشته باشد و زن را همانند عروسکی درآورد بی حس که فقط وسيله ای برای ارضای میل جنسی مرد باشد. در کشورهای عربی مانند يمن (جایی که مردان بر طبق رسم و سنت، هميشه خنجری به کمر دارند) دختران تنها با اجازه پدر می توانند از بعد از سن دوازده سالگی به تحصيل ادامه دهند. در يمن اصولا مردان هستند که همواره برای زندگی زنان تصميم می گيرند. دختربچۂ يمنی از همان کودکی می آموزد که مرد او همه چيز اوست و او فقط همانند برده ای بايد فرمانبردار اوامر مردان چه در نقش پدر، چه در نقش برادر و چه در نقش شوهر باشد. در کشوری مانند کويت زنان حتی حق شرکت در انتخابات و رای دادن را هم ندارند. زنان اهل ديگر کشورهای اسلامزده نيز همين وضعيت را دارند.
در ايران نیز٬ به رغم آن که همواره بر در و ديوار و در رسانه های ارتباط جمعی شاهد شنيدن و خواندن شعارهایی درباره حقوق برابر زن و مرد هستیم٬ بی عدالتی در حق زنان امریست عادی. بر اساس نظرسنجی ای که یکی از سایتهای اینترنتی داخلی ایران در بین پانصد و ده دانش آموز دختر و پسر انجام داده٬ معلوم شد که بیشتر دختران از جنسیت خود راضی نبوده اند و آرزو می کردند که ایکاش پسر بدنیا آمده بودند. آنان جنسیت خود را مانعی بر سر راه آزادی خود می دانند و از محدودیتی که جنسیت شان برایشان ایجاد کرده است نفرت دارند.
این عدم رضایت دختران از جنسیت شان فقط و فقط به خاطر پایمال شدن حرمت انسانی شان است که به واسطه سلطۂ مذهب بر جامعه صورت می گیرد. احکام و قوانین ارتجاعی شرعی حقوق زن را هم به عنوان انسان و هم به عنوان زن از او سلب می کند و تازه٬ حکومت شرعی نیز الگویش از زن کسانی چون فاطمه و زینب هستند که هزار و چهار صد سال پیش می زیسته اند – زنانی که نه در زمانه خودشان و نه در محدوده جغرافیایی خودشان حرفی برای گفتن نداشته اند٬ چه رسد به آن که برای زن و دختر قرن بیست و یکم حرفی داشته و یا آن که الگویی باشند برای زن و دختر امروزی که آرمانهای بسیار والایی دارند و در پی ایجاد دنیایی بهتر هستند. در جامعه ای که دستگاه مذهب بر مسند قدرت نشسته باشد زنان اولین قربانیان قوانین پوسیده و عقب افتاده مذهبی خواهند بود و از تمامی حقوق انسانی خود به دلیل قدرت قانونی و اجرایی مذهب بی بهره خواهند ماند. تز عمیق مارکس مبنی بر این که مذهب افیون توده هاست باید راهنمای تمام آزادگانی در جهان باشد که می خواهند طرحی نو دراندازند و جهانی را بسازند که در آن حقی از هیچ انسانی اعم از مرد و زن و کودک به واسطه دین و مذهب سلب نشود.
مذهب و سنت، عوامل اصلی ستم بر زن
طبق آمار غيررسمى در طول ده سال گذشته تنها در کردستان عراق بيش از هفت هزار نفر زن و دختر جوان به خاطر حفظ «ناموس» به قتل رسيده اند. در اردن و يمن و مصر و فلسطين و هند و پاکستان و ايران هم سالانه هزاران زن بنا به همین دلیل به قتل مي رسند. بيان اين نمونه ها قلب انسان را عميقا بدرد مي آورد. تازه٬ اينها فقط نمونه هائى است که در اينجا بيان کردم، واقعيت بسيار تلخ تر و تاريکتر است. اما اين فقط نوک کوه يخ است و هنوز بدنه کوه زير آبهای اقيانوس ناپيدا است. هزاران مورد قتل ناموسى هرگز اعلام نشده است، هزاران زن بالاجبار دست به خودسوزى یا خودکشى ميزنند، هزاران زن به طور "تصادفى" در آشپزخانه مي سوزند، هزاران زن ناپديد مي شوند، هزاران زن بر اثر مسمومیت مي ميرند و هزاران حادثه دردناک ديگر که هيچوقت برملا نشده اند٬ در چهارچوب اين تراژدى انسانی جا می گيرند.
آنچه که عیان است، قصابخانه اى تحت عنوان «ناموس» داير شده که کارش کشتار زنان است. قصابخانه ناموس مثل کوره هاى آدمسوزى نازى ها عمل ميکند با اين تفاوت که در آن يک٬ انسانهایی را به خاطر يهودى بودن ميسوزاندند و در اين يک٬ زنان را به خاطر مسائل جنسی سلاخى ميکنند. در آن يک٬ نازيستها خود راسرور ميدانستند، در اين يک٬ مردان خود را صاحب و سرور ميدانند.
در طى چند دهه گذشته و مخصوصا دهه اخير موج سنگين حمله به مدنيت و آزاديهاى مدنى (اگر اصولا آزاديى وجود داشته) و به پايه اى ترين حقوق انسانى به حرکت درآمد٬ بالاخص در مناطق جنوب آسيا، خاورميانه و شمال افريقا. با رشد و سپس به قدرت رسيدن اسلام سياسى در خاورميانه و متعاقبا گسترش فرهنگ ارتجاعى و عشيره اى و مردسالارانه، همواره اولين حمله اينها به نيمى از جامعه يعنى زنان بوده است. کافى است بياد بياوريم که در ايران بعد از بقدرت رسيدن اسلام سياسى در قالب جمهورى اسلامى اولين حملات آنها معطوف به زنان بود و حجاب، اين سمبل بردگى زنان و سلول انفرادى٬ را به ضرب شلاق و اسيد پاشيدن روى صورت و بدن زنان و زندانی کردن و خلاصه ایجاد رعب وحشت در جامعه٬ به زنان تحميل کردند. اين در حالی بود که زنان در ايران و مخصوصا در شهرهاى بزرگ سالها بود که روسرى را سوزانده بودند و حجاب به طور کلی از فرهنگ عمومى جامعه خارج شده بود. سپس سنگسار٬ شکل قانونى قتل ناموسى براى "زنا"٬ عملى شد و زن کشى به امرى قانونی تبديل شد! قتل ناموسى توسط خویشاوندان مورد قبول واقع گردید و مرتکبين اين گونه جنايات با افتخار و سربلندى و بدون واهمه از پيگرد قانونى در خيابانها پرسه می زنند.
اکنون زندگی متعارف برای زن در اين گونه جوامع مشروط است به اينکه زن وظيفه و مسئوليت حفظ و پاسدارى از عزت و ناموس و شرف مردان را بخوبى انجام دهد و این چيزى نيست جز اسارت و بندگى زنان در خانواده و در جامعه. کوچکترين سهل انگارى قابل بخشش نيست. تن زن بايد پوشيده باشد، زن بايد سربزير باشد، با مردان غریبه حرف نزند و اگر حرف زدن خيلى ضرورى باشد بايد زمين را نگاه کند تا نگاهش به نگاه مرد گره نخورد. با صداى بلند نخندد، با صداى بلند صحبت نکند، از منزل بيرون نرود، نجيب باشد٬ باحيا باشد، پاک باشد، عاشق نشود و هرگز نخواهد که با مرد دلخواهش ازدواج کند، تا هنگام ازدواج باکره بماند، با هر مردى که خانواده برايش انتخاب کرد ازدواج کند، خارج از ازدواج همخوابگی نداشته باشد، کار خانگى را بخوبى انجام دهد، از فرزندان بخوبى نگهدارى کند، به موقع غذا را آماده کند، از شوهر مراقبت کند و با امر و نهى او بجنبد، به شوهرش وفادار باشد، تقاضاى طلاق نکند، با مرد ديگرى ارتباط نداشته باشد، رسوم خانوادگى را حفظ و اجرا کند، سينما نرود، «جلف» نباشد، پشت سرش پچ پچ نکنند، به او تجاوز نکنند و...
تردید، غفلت و يا وقوع هر یک از موارد نامبرده (من کم گفته ام) باعث و دليل کشته شدن زن شده است! نگاهى گذرا به دلايل همه قتلهاى ناموسى که تا امروز صورت گرفته نشان ميدهد که هر کدام از اين زنها و دختران جانشان را بخاطر يکى از شروط نامبرده از دست داده اند. زندگى و جان زن چقدر بايد بى ارزش باشد برای این که اين شروط مسخره متحقق شود. در اينجا٬ ارزشهاى انسانى بى پايه و بى معنى شده اند.
راه حل چیست؟
اين ديگر براى همه روشن است که در ايران تحت سلطۂ رژیم اسلامى زنان از هيچ گونه حقوق انسانى برخوردار نيستند. علاوه بر قوانين بينهايت ضدزن مانند حجاب اجبارى، نداشتن حق طلاق و یا معمول کردن آپارتايد جنسى در کشور، بايد زن کشى، تحقير و سنگسار و هزارنوع جنايت ديگر را نیز به کارنامه اين رژيم بعنوان حکومتی که زنان را رسما در روز روشن مورد خشونت و قتل قرار ميدهد و یا به خودسوزى وادار می کند اضافه کرد. اما اينطور نيست که قربانيان قوانين ارتجاعی جمهورى اسلامى صرفا زنان هستند. رژیم اسلامى یک وضعيت تماما ضدانسانی را به کل مردم تحميل کرده است که زنان هم در آتش آن می سوزند. هرگونه نقض حقوق زنان که نيمى از جمعيت هستند در عين حال سلب حقوق کل جامعه است. در نتيجه اولين قدم در جهت هر گونه پيشروى براى احقاق حقوق برابر براى زنان و مردان٬ مبارزه برای ساقط کردن جمهورى اسلامى است.
جنبش دفاع از حقوق زن نه تنها در مبارزات اعتراضى مردم عليه رژيم اسلامى و براى آزادى و برابرى کاملا ذينفع است و بايد فعالانه در آن شرکت کند، بلکه يک رکن مهم انقلاب براى آزادى و برابرى در ايران است. این جنبش بايد تلاش کند که در هر حرکت اعتراضى در جامعه با پرچم دفاع از حقوق زن حضور داشته باشد و مطالبات خود را در اعتراضات عمومى مطرح سازد. و ما شاهديم که کلا نيز چنين است. جنبش دفاع از حقوق زن يک رکن مهم و تعيين کننده مبارزات اعتراضى مردم عليه رژيم اسلامى است. زنان در چنين مبارزاتی نقش فعال و بعضا پيشتازی دارند و حتی خواست آزادى زن در بسيارى از تجمعات و حرکات اعتراضى مردم به صراحت طرح ميشود. اين در تاريخ ايران پديدۂ نوينى است. در انقلاب ٥٧ چنين نبود. جنبش زنان بسيار حاشيه اى و ضعيف بود. جنبش دفاع از حقوق زن جنبشی سياسى – اجتماعى برای سرنگونی رژيم اسلامى و رهایی زنان از قید تبعیض و ستم است. به همین خاطر هم اين جنبش کاملا در برآمد توده اى جارى در تمام نقاط ايران ذينفع است و نه تنها با حساسيت تحولات آن را دنبال ميکند، بلکه خود يکى از پرسوناژهاى اصلى آنست.
جنبش دفاع از حقوق زن برای لغو کليه قوانين مذهبی، مردسالارانه تبعیض آمیز٬ واپسگرا٬ ناموس پرستانه٬ و رسم و رسوم عقب مانده اخلاقى و فرهنگی که حرمت و شخصيت و استقلال زن را لگدمال ميکند تلاش می ورزد، خواستار لغو کليه قوانينى است که آزادى زنان در انتخاب لباس، شغل و یا معاشرت را نفی و یا محدود ميکند، برای ممنوعيت هر گونه جداسازى زنان و مردان مبارزه میکند. جنبش دفاع از حقوق زن، خواهان تحقق عملی و قانونى برابرى زن و مرد است. برابرى زن و مرد، يعنى برابر بودن انسانها مستقل از جنسیت شان. اما این برابرى ابدا نباید محدود به برابرى در قلمروی قوانين باشد٬ بلکه بايد واقعى و مادى و عمومى باشد. چه در عرصۂ اقتصادى و اجتماعى و چه در عرصۂ فرهنگى و سياسى. برابرى در بهره مندی از نعمات زندگى. امروز متاسفانه در بسيارى از کشورها زن و مرد در زندگى واقعى و بطريق اولى در محضر قانون با هم نابرابرند. زنان نيمه انسان بحساب آمده و حقوق مدنى و فردى و اجتماعى شان کاملا محدود است. در این جوامع زنان بدليل جنسيت شان حتی از همان حقوق محدودى که شهروندان از آن برخوردارند، نيز محروم اند. از این رو٬ برابرى زن و مرد بايد شامل حقوق مدنى زن، چه در خانواده، چه در زمینۂ اشتغال، چه در عرصه فعاليتهای اجتماعی و خلاصه در تمام شئون زندگى از سياست گرفته تا اقتصاد و حقوق فردى و اجتماعى باشد.
اکنون مدتی است که رژیم کثیف اسلامی حمله جدیدی را به زنها و جوانها شروع کرده است. اوباشان منفور اسلامی هر روز به صدها دختر و پسر جوان و کارگران معترض حمله ور شده٬ به آنها توهین کرده و سر و صورتشان را مورد ضرب و شتم قرار می دهند تا شاید با مرعوب ساختن شهروندان کشور موج فزایندۂ اعتراضات اجتماعی و مبارزات کارگران٬ زنان٬ جوانان و سایر اقشار مردم را فروبخوابانند. این انسانها نیز مانند من و امثال من قربانیان اعمال ضدبشری این رژیم هستند. با وجود این٬ از هم اکنون می توان طلیعه روزی را دید که بر ویرانه های بجا مانده از رژیم قهار اسلامی جشن و سرور زنانی که بجای عشق و آزادی تحقیر و خشونت را تجربه کردنده اند برپاست. از آن روز به بعد٬ جنسیت دیگر معنایی نخواهد داشت و دیگر زنی از آن بیزار نخواهد بود. تمامی انسانهای آزادیخواه و برابریطلب را به این جشن عظیم تاریخی دعوت می کنم

No comments: