Saturday, December 30, 2006

نه به حجاب در کوچه های خالی از عشق

نه به حجاب در کوچه های خالی از عشق
دریا کیانی
کوچه خالی از عشق و زنی افسرده و تنها. نمی داند چرا خالی است. نمی داند چه کند. کوچه را تا انتها باید برود؟ دیگر چیزی برای باختن ندارد. ولی آیا چیزی برای بردن هست؟ می خواهد قدم بردارد. ولی نمی داند به سوی چه. خسته از تلاش برای اثبات موجودیتش و احساسش. که تحقیر شده و لگدمال. مدتی ایست که گذشته اش در حال ادغام می شود و چه سخت می شود برایش تفکیک حال از گذشته، از آزارهای پدر به خاطر اخراج از دانشگاه که جرمش بیان احساسش بود همدردی با دوستانش، تا کتکهای شوهردیگر کوچه خالی از عشق را نمی خواهد تحمل کند. خانه نیز خالی است. وآینه کنار در شکسته. باز باید بپوشد و روسری به سر کند. تا بتواند قدم به کوچه خالی از عشق بگذارد. برای چه؟ نمی داند. جوابی نیست. دوست دارد به موهایش باد بوزد. دوست دارد. پاهایش زمین را لمس کند. ولی در کوچه خالی از عشق. همه چیز جرم است. ولی زن چیزی برای باختن ندارد. آینه که دیگر شکسته است. می خواهد امروز کوچه خالی عشق را بدون روسری برود. چیزی برای از دست دادن ندارد. در عوض موهایش با نیسم نوازش خواهد شد. چهره اش را با روسری دوست ندارد انگارکه ده سال پیرتر است. خسته است از زن بودنش در کوچه خالی ازعشق. امروز او روسری به سر نخواهد کرد و کفش هم نخواهد پوشید می خواهد کوچه را تا ته یک نفس بدود. و بگذارد تا باد به موهایش بوزد. و هیجانی که دیر زمانی است فراموش کرده قلبش را به تپش درآورد. هر چند این تپش از ترس باشد و وحشت. بهتر از خالی بودن است. جلوی آینه ایستاده و به خود نگاه می کند. حالا احساس خوبی دارد. خم می شود جورابش را در می آورد. و فکر می کند شاید اگر کوچه خالی از عشق را تا ته بدود به چیزی برسد. باز تکرار می کند چیزی برای از دست دادن ندارد. و بعد وارد کوچه می شود

1 comment:

Anonymous said...

دریا جان سلام
موفق باشی عزیز
برای کمک می تونی روی من حساب کنی
من برات یه پوستر می فرستم
موفق باشی